در صورت لود نشدن عکس , این متن نمایش داده میشود
در صورت لود نشدن عکس , این متن نمایش داده میشود
بایگانی آبان ۱۳۹۴ :: شهدا و امور ایثارگران پایگاه سید الشهدا

۱۸ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

وصیتی از شهید 17 ساله


وصیتی از شهید 17 ساله

 

در بخش‌هایی از این وصیت نامه آمده است: به همرزمان محصلم بگوئید؛ که اجتماع نیاز به درس و سپس تخصص شما دارد. نکند خدای ناکرده متخصصی شوید مضر بر جامعه، که بدانید در این‌صورت هیچ‌یک از شهدا از قطرات خون‌شان نخواهند گذشت.

به گزارش صابر به نقل از پایگاه 598 به نقل از خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس (باشگاه توانا)، خانواده خالقی‌پور 3 فرزند گرانقدر خود، شهیدان «داوود، رسول و علی‌رضا» را در دوران 8 سال دفاع مقدس تقدیم برپایی و استقرار نظام مقدس ایران اسلامی کردند.

«شهید علیرضا»، سومین فرزند این خانواده بود که 16 دی‌ ماه سال 50 به دنیا آمد. او محصل بود و در مدرسه نمونه رشد تحصیل می‌کرد. «علیرضا» در عملیات مرصاد، در حالی‌که تنها 17 سال داشت، پس از مجروحیت، به درجه اعلای شهادت نائل شد. بدن نازنین این شهید بزرگوار 40 روز بعد از شهادتش و پس از پذیرش قطعنامه 598 به همراه پیکر برادرش «رسول» بازگردانده شد.

پیکر مطهر علیرضای 17 ساله، در قطعه 27 بهشت زهرای تهران، کنار 2 برادر بزرگش، شهیدان «داوود و رسول خالقی‌پور» آرام گرفته است.

آنچه در ادامه می‌آید وصیت‌‌نامه دومین شهید خانواده خالقی‌پور، «شهید علیرضا» است.

بسم الله الرحمن الرحیم

" ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقا"

این نسخه وصیتنامه حقیر «علیرضا خالقی‌پور» است. کسی که با وجود راه‌های روشن در زندگی خود باز هم در پیمودن مسیر شیطان تمایل نشان می‌داد و بارها مرتکب معصیت در محضر حق شده بود. با این وجود باز هم امید به عفو و رحمت او داشت.

خدایا؛ اکنون ترا شکر می‌کنم، زیرا که طعم شیرین ملاقاتت را بمن چشاندی.

خدایا ترا شکرگزارم، به سبب اینکه در دوران زندگیم همواره دستگیرم بودی و مرا از گام نهادن در راه‌های تاریک باز نهادی و مرا در آغاز مسیر شهادت قرار دادی. راهی که ابتدایش آموختن الفبای قرآنی و انتهایش نگریستن به وجه زیبای تو بود.

خدایا؛ مرا نیز در جمع دوستان و آزادگان و عاشقانت راه بده.

خدایا؛ بنده خود را ببخش و از من و خطاها و گناهانم در گذر، زیرا که شدیداً احساس ندامت می‌کنم و فقط امید به لطف و عنایت تو دارم.

بارالها؛ شاهد باش که من در درون خود نیز آرام و قرار ندارم، هرگاه معاصی خود را بیاد می‌آورم در درون خود شرمنده می‌شوم. خدایا توبه می‌کنم.

و اما پدر و مادر عزیز؛

این را می‌دانم که حق شما را بدان حال که هست بجای نیاوردم و در ایام حیاتم برای شما و برادران و خواهرانم فرزند و برادر خوبی نبودم، اما چه کنم که وسیله‌ای برای جبران خطاهایم ندارم. لذا از شما می‌خواهم که حلالم کنید. باشد که انشاءالله نزد حضرتش رو سفید رفته باشم.

و اما در رفتنم صبر پیشه کنید چونانکه در رفتن برادرم همچون کوه استقامت ورزیدید که خود بهتر از من می‌دانید هدف چیست و برای رسیدن به این هدف که جز رضایت حضرتش نیست باید با تمام توان کوشید. چه بسا در این راه جان هم بدهیم.

برادر و خواهرم؛ از شما و امت حزب الله نیز می‌خواهم در صدد ارشاد مردمان کور دل و منافق صفت باشید و بدانید که انشاءالله اجر عظیم نصیبتان خواهد شد.

و به همرزمان محصلم بگوئید؛ که اجتماع نیاز به درس و سپس تخصص شما دارد. نکند خدای ناکرده متخصصی شوید مضر بر جامعه، که بدانید در این‌صورت هیچ‌یک از شهدا از قطرات خون‌شان نخواهند گذشت.

در پایان چون از مال دنیا هیچ ندارم و فقط عاجزانه و در عین خلوص از کلیه افرادی که به هر نحوی با ایشان تماس داشته‌ام می‌خواهم که حلالم کنید. زیرا که کشیدن بار سنگین حق الناس در آخرت بسی دشوار است و احساس می‌کنم من در مقابل آن عاجزم. پس مرا ببخشید و این بار را از دوشم بردارید.

در ضمن چون بنده عاصی درگاه حضرت حق بودم، به مدت 25 روز نماز یومیه قضا دارم. علاوه بر آن 30 نوبت نماز صبح قضا دارم. در صورت امکان برایم خوانده شود.

به امید بخشش حضرت حق بنده حقیر درگاهش: علیرضا خالقی پور

۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

شهید کریم عبادی

 

یادی از شهدا

وصیتی از شهدا

 

پدر عزیز و گرامی، تو همچون کوه استوار و سرافراز باش و خبر

شهادت مرا که شنیدی، غم مخور و برایم گریه مکن....

پدر تو باید افتخار کنی که فرزندت را در راه خدا دادی پدرجان  من

فقط از این ناراحت هستم که چرا فقط یک ‌بار آدمی کشته می‌شود و چرا

من نمی‌توانم در راه خدا چندین‌بار کشته شوم؟ مادرم ای زینب زمان

تو همانند زینب رفتار کن  و روحیه‌ات باید چنان قوی باشد که سیل

دشمنان را درهم شکنی  و سعی کن گریه نکنی و اجر مرا از بین نبری

من راه خودم را رفتم و به سوی خدا رجعت کردم.....

 


ادامه مطلب...
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

وصیتی که باید مسئولین بخوانند

هشتم اسفند ماه شهادت فرمانده ایست که آوازه رشادت و معنویت وی هنوز که هنوز است درصفحات  تاریخ به وضوح می درخشد.
روز جمعه ماه محرم سال
۱۳۳۶ در یکی از محله‌های مستضعف نشین اصفهان به نام «کوی کلم» در خانواده ای با ایمان، سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) متولد شد. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسه‌ای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تکبیر می‌گفت.

حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظه‌ای از آموزش مسایل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتب اسلامی‌ و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد اعزام گشت.

او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظه‌ای آرام نگرفت. یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد و مأموریتهای محوله او را راهی گنبد نمود.

 

... برای مشاهده تصویر سازی با کیفیت اصلی بر روی آن کلیک کنید ...

اکنون با مروری بر وصیت نامه این فرمانده شهید که بیشترین خطاب آن متوجه مسئولین است، برخی وظایف فرهنگی مسئولین را در بازه کنونی یادآوری می کنیم.

ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: " اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد "
اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انکار خداست.

اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟

در مشکلات است که انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.

هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد.
همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم.
زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.

مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد.مسأله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل می‌شود.

همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.من علاقمندم که با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آنها برسم.

وصیتنامه اول:
از مردم می‌خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است.
 اول می‌خواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می‌خواهم که ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌الهی می‌خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمام تر جلو این فسادها را بگیرید.

وصیتنامه دوم:
استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی (ره) تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ... می‌دانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیاده‌ روی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

وصیتی دلنشین از شهید رضایی

 

وصیتی دلنشین از شهید رضایی

به گزارش پارس نیوز،به نقل از فارسشهید ناصر رضایی در سال 1336 متولد شد؛ وی در دوران انقلاب در تمام تظاهرات ضد رژیم طاغوتی شرکت داشت و به زندان هم افتاد تا این که با پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت امام(ره) به ایران، از زندگی سخت و تحت فشار رهایی یافت.

شهید رضایی تحصیلات خود را در رشته علوم تجربی پشت سر گذاشت و به استخدام آموزش و پرورش در آمد در همان سال هم ازدواج کرد.

وی با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شتافت و در آخرین اعزام، در

طلائیه و در عملیات و العادیات، در حین انهدام تانک‌های دشمن با گلوله یکی از تانک‌ها به درجهیرفیع شهادت نائل شد و هیچ اثری از جسم وی باقی نماند.

شهید ناصر رضایی در اوقات فراغت خود برای جوانان محل، کلاس‌های قرآنی برگزار می‌کرد تا آنها را به خوبی با دستورات قرآنی و امامان آشنا سازد؛ وی بسیار مهربان، متواضع و صبور بود.

بخشی از وصیت‌نامه شهید:

از حمایت اسلام و امام خمینی(ره) دست برندارید که اگر چنین کنید اول بردگی شما و تسلط دیکتاتوری‌های طاغوت، بر کشورهای اسلامی ماست، به فرزندانم ترحم نکنید و به فرموده امام صادق(ع)، آنها را با سختی‌ها روبه‌رو کنید تا خوب تربیت شوند.

هرگاه خواستید در مورد کسی قضاوت کنید، حتماً خودتان را به جای آن شخص بگذارید و بعد قضاوت کنید آن وقت است که به حق، نزدیک‌تر می شوید و خداوند به سبب این عدالت محبوبیت شما را در دل دیگران قرار می‌دهد.

انقلاب پیروزی انقلاب اسلامی جنگ جنگ تحمیلی کشورهای اسلامی

۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

وصیتی خواندنی از شهید سید داوود شبیری زنجانی مداح جبهه ها

 

وصیتی خواندنی از شهید سید داوود شبیری زنجانی مداح جبهه ها

دوم خرداد ۱۳۴۵ ه ش بود.

از کودکی خنده رو بود. بزرگتر که شد ،خوش برخوردی اش هم به صورت خندانش اضافه شد و او دوست داشتنی تر از قبل بود.  قبل از مدرسه به مکتب خانه رفت و قرآن را فراگرفت.

علاقۀ زیادی به تلاوت و قرائت قرآن داشت.

از سن ۸ سالگی بود که بدون وقفه به انجام فرائض دینی پرداخت.  با عنایت خداوند متعال و با تربیت موفق پدر و مادرش در درسهایش نمرات درخشانی داشت و در همه ادوار تحصیلی از شاگردان شایسته و جدّی مدرسه بود.

دوره ابتدایی را با موفقیت به اتمام رساند و در مدرسۀ راهنمایی انوری (اتّحاد کنونی) به تحصیل خود ادامه داد.

در همین دوران بود که انقلاب اسلامی شروع شد. با وجود سن کم، در مبارزاتی که بر علیه رژیم منفور شاه صورت می گر فت ،شرکت فعّال داشت .

 

هر چه بزرگ تر می شد بیشتر اخلاص و پاکی در چهرۀ او ظاهر می شد.

همان سال های نخستین انقلاب شالودۀ وجودش در عشق به الله و علاقه به خمینی عزیز پی ریزی شد و با گذشت زمان ابعاد وجودش روز به روز گسترده تر گردید.  سید داود شبیری در سنین نوجوانی بعد از پیروزی انقلاب عضو فعال پایگاه مسجد امیرالمؤمنین (ع) بسیج زنجان شد و چون به تبلیغات علاقه فراوانی داشت برای تبلیغ آرمان های اسلام در پایگاه شروع به فعالیت کرد.

سید داوود بعد از فعالیت مستمری در پایگاه امیرالمؤمنین (ع) به سمت مسئول تبلیغات پایگاه انتخاب شد.

 

او که عضو مؤثر شورای پایگاه مذکور بود.

با اخلاق و رفتار نیکوی خود الگویی برای تمام برادران بسیجی شده بود.

 

هیچگاه چهرۀ شاداب و خندان او در برخورد با برادران بسیجی غمگین و ناراحت نمی شد.

در تمام مراسم پایگاه از جمله دعای توسل پیشقدم بود و خودش دعای توسل می خواند.

 

به جهت صدای زیبایش ، زینت بخش مجالس و محافل شهدا بود.

دستان پربار داوود بود که در هر مراسمی به حرکت می آمد و در و دیوار مسجد و خیابان های اطراف را با تبلیغات و نوشته های زیبایش مزیّن می کرد.

 

او در هر اعزامی با صدای رسایش رزمندگان را بدرقه می کرد و در هر مراسمی با آوای گرم و جانسوزش زینت بخش مجالس بود .

 

در سال ۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و به عنوان مسئول تبلیغات گردان ولی عصر (عج) از لشگر علی بن ابیطالب تعیین شد .

فرماندهی این گردان بر عهده شهید حسن باقری بود. او در عملیات خیبر به صورت نیروی نظامی شرکت کرد و در این عملیات از ناحیه سر مجروح شد.

۸۲ تن از همسنگرانش در این عملیات مفقود گردیدند که از جمله شهید حسن باقری فرمانده گردانشان بود .

دفتر خاطراتش از اوصاف این شهید عزیز پر است.  سید داود پس از ده روز بستری شدن در بیمارستان امدادی مشهد بهبود یافت و دوباره عازم جبهه های حق علیه باطل شد .

در جبهه کارش تبلیغات بود، البته فراموش نشود که در پشت جبهه نیز صدای رسایش همیشه از بلندگوهای تبلیغات طنین انداز بود.

در سال ۱۳۶۵ وارد تبلیغات گردان حضرت علی اصغر (ع) از لشگر ۸ نجف اشرف شد و بعدها به علت دیدن آموزش نظامی به معاونت یکی از دسته های این گردان درآمد و در عملیات کربلای ۵ که در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ شروع شد شرکت فعال داشت .

دفتر خاطراتش شجاعت و دلیری او را در این عملیات بیان می کند.

پس از عملیات پیروزمندانه کربلای ۵ همراه با برادران خط شکن گردان امام سجاد در عید ۱۳۶۶ برای زیارت حرم مطهر امام هشتم به مشهد رفت و در تاریخ ۱۱/۱/۱۳۶۶ همراه با همان برادران از مشهد برگشتند.

در تاریخ ۱۵/۱/۶۶ دوباره عازم جبهه های حق علیه باطل شد و در گروهان۱ گردان حضرت علی اصغر (ع) به عنوان مسئول دسته وارد عمل شد و در عملیات کربلای۸ به تاریخ ۲۰/۱/۱۳۶۶ که هنوز ۲۱ بهار از عمرش سپری نشده بود، جاوید الاثرشد.

منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران زنجان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید

وصیت نامه بلبل امام حسین سید داوود شبیری  بسم الله الرحمن الرحیم  ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون. (قرآن کریم)  و مپندارید کسانی که در راه خدا کشته می شوند، مرده اند بلکه آن ها زندگانند و در نزد خداوند روزی می خورند.  اگر دشمن را در خانه اش نکشید، دشمن می آید شما را در خانه تان می کشد.  شهید محمد منتظری  الهی در یک مکان مقدس اکنون در حال نوشتن وصیت نامه ام هستم و حال آنکه نمی دانم شهادت نصیب من پرمعصیت خواهد شد.  بنده ای که همیشه در منجلاب منیت غرق بوده و همیشه در امواج گناهان غوطه می خورم.

به عظمتت سوگند وقتی به آتش جهنمت فکر می کنم دیگر نقطه امیدی برای من باقی نمی ماند، چرا که خودم را لایق آتشت می دانم زیرا هیچ موقع بنده خوبی نبوده ام و همیشه در وظایفم قصور کرده ام.

وقتی اوراق این ۲۱ سال عمرم را ورق می زنم می بینم هیچ نقطۀ سفیدی وجود ندارد ،سیاهی اعمالم بر سیاهی قلبم اضافه می کند.  خداوندا اگر تو رحمان نبودی اگر تو رحیم نبودی اگر درِ رحمت و درِ توبه نبود، الان دیگر کدامین در را می زدم، به کجا پناه می بردم ،کدامین پناهگاه است که مرا در خود جای دهد، خدای من به لطف و رحمت تو امیدوارم.

باز با آن همه گناهان به در تو رو آورده ام.

زندگی در این دنیا برایم خیلی سخت می گذرد.

دیگر از این دنیا بیزارم.

دنیایی که با تجملات ظاهری خویش مرا فریب می دهد.

دیگر از این تجملات پوچ دست می کشم و آن چه را که تو گفته ای انجام می دهم.

معبودا تو می گویی چنین باش، باشد. تو می گویی از غیر خدایی ببر، می برم. تو می گویی بر نفست غلبه کن، می کنم. تو می گویی در راه من بمیر. چرا که مرگ در راه تو عزت است و سعادت ابدی است. در راه تو می میرم، حتی اگر آتش را بر من ارزانی داری و آن چه رضای توست من راضیم؛ پس خدایا مرا چنان بمیران که دوست می داری و راضی هستی و زندگیم را به سعادت و مرگم را به شهادت ختم کن.  اللهم وقفنا لما تحب و ترضی و احینی یا رب شهدا و توفنی شهیدا

سخن سید داود با پدر و مادرش:

 

و اما سخنی چند با پدر و مادر عزیزم:  پدر جان و مادر جان هر چقدر می اندیشم که چه بنویسم تا رضایت شما را به دست آورم، هیچ نمی یابم.

چرا که همیشه اسباب زحمت شما بوده ام.

فقط سخنی که دارم این است که خداوند با آن عظمت خویش که بنده اش را آفریده است با ریخته شدن قطره ای از خونش گناهان او را می بخشد.

شما نیز بزرگی خود را نشان دهید و این فرزند را که امانتی بود در پیش شما حلال نمایید .

تا در پیش مولایم حسین و مادرم زهرا رو سفید باشم.  شاید این حقیقت برای شما آشکار نشده بود که چرا من به جبهه رفته ام.

پدر عزیز و مادر گرامی، ما سیدیم و اولاد رسول خدا هستیم.

وقتی می بینم دینی را که رسول خدا آورده است در خطر است و می خواهند دین اسلام مظلوم باشد ،چرا نروم؟

وقتی می بینم راه حرم با صفای مولایمان حسین را برویمان بسته اند چه درنگی بنمایم؟

وقتی می بینم تجاوز به مملکت ما تجاوز به اسلام، تجاوز به خانه ما می کنند، چرا بی تفاوت باشم؟

وقتی می بینم امامم، مجتهدم، رهبرم ندا می دهد که جنگ از فروع دین واجب تر است، چرا نروم؟

پدر جان و مادر جان من مقلد امامم. بگذارید دیگران نروند، بگذارید دیگران نق بزنند مگر ما مقلد آن ها هستیم. در زمان امام حسین (ع)نیز عده ای در شب به بهانه های گوناگونی از معرکه جنگ فرار نمودند. چه شد؟

آیا امام حسین شکست خورد؟ نه. با همان عدۀ معدود، ۷۲ تن از یاران باوفایش به جنگ با یزیدیان برخاست و خون حسین بود که تا الان دین اسلام و نهال اسلام را آبیاری کرده و تا الان نیز اسلام باقی است.

مگر جان ما از جان امام حسین عزیزتر است؟

ای کاش که صد جان داشتیم و همه را فدای راه امام حسین می کردیم. به هر صورت ما خواهیم مرد چه صد سال عمر کنیم و چه ۲۰ سال عمر کنیم ولی مرگ بهتر است با عزت باشد نه با ذلت.

با مرگ طبیعی مردن که شجاعت نیست. شجاع کسی است که جوانیش و قدرتش را در راه خدا و معبود یکتا نثار کند.

مادر جان تو باید افتخار کنی که هدیه ای و امانتی را که از طرف خدا داشتی خوب امانت داری کردی و خوب پس دادی.

مادر جان بگذار ما هم خوب بمیریم تا لااقل به جدمان بگوییم که حسین جان ما نیز از شعار “هیهات من الذله” تو پیروی کردیم و به رهبری اماممان به نبرد با یزید زمان برخاستیم.

وقتی تاریخ را بنگرید دیگر نقطه مبهمی باقی نمی ماند.

مرگ در راه خدا برای قاسم ابن حسن شیرین تر از عسل است. شهادت برای حنظله واجب تر از حجله دامادی است.

پس منی که سیدم باید قبل از همه به راه آنان ادامه دهم. هیچ اندوهی به خود راه ندهید. خوشحال باشید که در وظیفه تان قصور نکرده اید. اگر ناراحتی ایجاد کنید دشمن را خوشحال کرده اید و به هیچ عنوان مانع آمدن برادرانم به جبهه نباشید.

بگذارید سلاح افتادۀ شهیدان را بردارند و راه گلگون آن ها را ادامه دهند. اینک چشم مسلمانان جهان از یک سو و چشم جهان خواران از سوی دیگر به ما دوخته شده است.

مسلمانان از ما یاری می طلبند و جهان خواران تلاش در نابودی ما می کنند.

دیگر وقت درنگ نیست. باید مسلمان بودن خودمان را نشان دهیم، باید دنیا بداند که ما به خاطر اسلام از همه چیزمان خواهیم گذشت. ما به خاطر اسلام مرگ را همچون عروسی در حجلۀ دامادی سنگر در بغل خواهیم کشید.

خواهران عزیزم: صبور باشید و سعی کنید راه اسلام را، دین خدا را آن چنان که هست بشناسید.  و اما برادر گرامی :سنگر پر خون شهیدان را خالی مگذار. امامت می گوید جبهه رفتن از فروع دین واجب تر است پس گوش به امر رهبرت فرا ده. موقعیتی پیش آمده است که هر کس از این موقعیت استفاده نکند عقب مانده است. موقعیتی که با نثار جان خود در راه خدا بهشت را خواهی گرفت.

خدا را شکرگذار باش که با گرفتن امانتش هزاران برابر بیشتر در قبال این امانتداری به تو می دهد. اگر به لطف خداوند بتوانی هرگز از جبهه دست نکش.

بیا به جبهه و با چشم خود بنگر که جبهه دانشگاه عشق است.

عشق لقاءالله. اگر با چشم بینا بنگری تمام سنگ ها، کوه ها، خاک و گل این منطقه با تو سخن خواهند گفت. فریاد انا مظلوم خاک خوزستان را همیشه خواهی شنید، فریاد هل من ناصر را درک خواهی کرد.  چند وصیت شخصی دارم که آن ها را در آخر می نویسم. تمام کتاب های مرا به واحد بسیج بدهید و تمام لباس های نظامی مرا به جبهه بدهید. انگشتر و ساعت مرا بفروشید و پول آن را به جبهه کمک کنید. امانتی را که در ساک بزرگم دارم حتماً تحویل سپاه بدهید. ۶۰۰۰ تومان به واحد بسیج مقروض هستم. حقوق این چند ماهه ام را بگیرید و به آن جا بدهید. و نوشته ای در مزارم بگذارید و بنویسید آن هایی که از من بدی دیده اند یا حقی بر گردن من دارند به بزرگی خودشان حلال نمایند.  از تمام فامیلان و آشنایان و دوستان حلالیّت مرا بطلبید.  یک ماه روزه و یک سال نماز برای من بگیرید. از خرج و مخارج زیاد در مجلس های من پرهیز کنید و در اولین روز رفتنم شیرینی پخش نمایید که من توانستم در امتحان قبول شوم.  سمند حادثه را زین کنیم و بشتابیم  دل از فروغ تو آذین کنیم و بشتابیم  عروس یک شبه را با وداع حنظله وار  فدای مکتب و آیین کنیم و بشتابیم  به دست خنجر و به سینه جوشن کنیم  وجود را پروین کنیم و بشتابیم  اللهم الرقنی توفیق الشفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین (ع) .سید داود شبیری

 

اکنون سید یوسف شبیری برادر این شهید بزرگوار در پایتخت شور و شعور حسینی و دیار غواصان دریادل به عنوان مداح اهل بیت(ع) فعالیت فرهنگی می کند و یکی از مادحین مومن و ولایتمدار این استان می باشد.

سید یوسف در یکی از مداحی های خود در رسای شهدا و مادر شهدا مداحی را تقدیم این عزیزان کرده که در زیر هم لینک و هم متن ترکی و فارسی این نوحه آمده است.

این مداحی به نوبه ی خود یکی از بهترین مداحی ها در رسای شهیدان به زبان ترکی شناخته شده
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

شهید 12

شهید دانش‌آموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» در سال 1346 در دره‌شهر استان ایلام دیده به جهان گشود و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه منطقه غرب کشور شتافت تا اینکه پس از 2 ماه در جبهه‌های حق علیه باطل در تاریخ 28 آبان 1359 در حالی که 13 سال بیشتر نداشت، در تپه سومار غرب به شهادت رسید...

شهید محمدتکبیری

شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» با اینکه 13 سال بیشتر نداشت، به مسائل اسلامی بسیار توجه می‌کرد. شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» فرزند صفدر در سال 1352 در ایلام دیده به جهان گشود و تا مقطع راهنمایی تحصیل کرد. وی در انجمن اسلامی نیز فعالیت می‌کرد و دارای 2 دوست در جبهه به نام‌های شهید سعید‌ نورآبادی و خیرالله کهزادیان بود؛ همچنین در حال حاضر مدرسه‌ای به نام شهید « محمد تکبیری» نامگذاری شده است. این دانش‌آموز بسیجی، پس از یک سال حضور در جبهه ایلام در سن 13 سالگی در تاریخ 4 بهمن 1365 در شهر ایلام «منطقه بان سفید» توسط تیربار دشمن به مقام رفیع شهادت رسید...

شهید مهرداد رحیمی

 

20 آبان سال 48 دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی را در دبستان ثقة الاسلام گذراند و در کنار درس به فعالیت های مذهبی و دینی روی آورد. همیشه اوّل به دیگران فکر می کرد و برای کمک پیش قدم بود. زمانی که انقلاب به رهبری امام خمینی آغاز شد، به رغم سنّ کم، در راهپیمایی ها و تظاهرات، شرکت و انقلاب را با تمام وجود درک می کرد و علاقه بسیاری به امام داشت...

 

این کفن منه...

نوجوان ١٢_١٣ساله ای بود. اومده بود ستاد اعزام.

می گفت: اسم منو برای جبهه بنویسید.

جواب دادند: سنت کمهبا ناامیدی برگشت.

روز بعد اومدگفت: اسم منو بنویسید.

گفتندتو که می خوای بری جبهه آیا مادرت راضی است؟ دوباره برمی گرده.

برای بار سوم اومد.این بار با یه ساک. سلام کرد.

بهش گفتند: آخه تو خیلی کم سن و سال هستی؟ مادرت راضی نمیشه.

در ساک رو باز کرد. پارچه سفید رو از توش درآورد و گفت:

 این کفن منه، مادرم برام گذاشته...!!!



۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

25

ویژه نامه 25 آبان روز حماسه و ایثار استان اصفهان

روز حماسه و ایثار استان اصفهان

بیست و پنجم آبان روز حماسه  و ایثار استان اصفهان، انگیزه ای شد تا در فاصله ای سی ساله به بازکاوی عملیات محرم بپردازیم. عملیاتی که در منطقه زمانی خاصی به وقوع پیوست .یعنی هنگامی که ایران  به  ظاهر در عملیات رمضان به اهداف خود دست نیافت و دشمن به جهت سرپوش نهادن بر پیروزی های بزرگ فتح المبین (فروردین 1361) و بیت المقدس(خرداد 1361) به تبلیغات جهانی خود دامن می زد تا ایران را از ادامه ی نبرد ناتوان جلوه دهد وعملیات محرم مهر باطلی بود بر تمام فرافکنی های عراق و اربابانش و ضرب شصت دیگری بود از سوی رزمندگان سخت کوش تا بار دیگر همه جهان سر در لاک خود فرو ببرند .

عملیات محرم از جمله عملیات هایی بود که عمده ی بار آن بر دوش فرزندان اصفهان بود و این خود برگ طلایی دیگری از مبارزات ،مقاومت و ایثارگری  این استان می باشد . استانی که در طول  جنگ بالاترین سهم را از حضور در جبهه گرفته، تا خط شکنی در عملیات ها و کسب موفقیت  ها و پیروزی های بزرگ ، توانمندی و خلاقیت های فوق العاده دفاعی و نظامی، تجلی مردم در پشتیبانی جبهه و جنگ و صدها ابتکار که همه  علائم حضور جدّی  در میدان را نشان می دهد.

و این بار اصفهان  با لشکر های امام حسین (ع) ، نجف اشرف و کربلا که بیش از نیمی از کادر و فرماندهی آن اصفهانی بودند و تیپ قمر بنی هاشم، عملیات محرم را انجام دادند، عملیاتی که در آغازین دقایق آن محور عبور لشکر امام حسین(ع) در التهاب طغیان رودخانه درگیر شد ، ولی جوانان ، بی مهابا و تنها به خاطر ادای دین و انجام وظیفه و در اطاعت محض از فرماندهی حرکت را بر ایستایی ترجیح دادند، اما اقتضای طبیعت چیز دیگری را برای اینان رقم زده بود و رودخانه دویرج همه را در کام خود بلعید و این طلیعه ایثار و حماسه ی جوانان اصفهانی بود که لحظه ای درنگ نکردند و عملیات را تا سر منزل مقصود به بیش بردند.

و اوج این حماسه در بیست و پنجم آبان سال شصت و یک در شهر اصفهان رخ داد زمانی که بیش از 370 شهید بر دوش مردم سرود رهایی را خواندند.



روزی که مردان و زنان و مادران و فرزندان شهدا خم به ابرو نیاوردند و راست قامت تر و مصم تر از دیروز شان  ، در صف ثبت نام و حضور دوباره در جبهه ایستادند که چشم جهانیان بر این عظمت خیره ماند.

پس این عظمت و بزرگی باید در تاریخ حماسه و ایثار این دیار بماند که کمترین یادمان آن  ثبت این روز در تقویم تاریخ مقاومت  استان اصفهان می باشد چیزی که هر شنونده ای را به  پی گیری و تفحص  در اصل ماجرا و علل ایجاد آن می کشاند و جویای پاسخ این پرسش هستند که عملیات محرم کی و کجا انجام شد و اصفهان در برابر این بار سنگین چه عکس العملی نشان داد و چه شد که روز بیست و پنجم آبان روز حماسه و ایثار اصفهان نام گرفت ؟


۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۹:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

نوید پیروزی بر قامت یک رزمنده در بیت المقدس

 

  • نوید پیروزی بر قامت یک رزمنده در بیت المقدس

پیروزی جبهه اسلام ناب بر جبهه کفر را باید در قامت رزمندگان جستجو کرد، آنجایی که نوجوانان، جوانان و پیرها برای دفاع کمر همت بسته بودند تا تاریخ تشیع را برای اتفاقی عظیم آماده سازند.

ساجد_ تصویر ثبت شده اگر چه بیش از آنچه توضیح بخواهد تامل می‌طلبد؛ باید گفت پیروزی در قامت این رزمنده نقش بسته است و این مفهوم  و ادعا چیزی است که تاریخ آن را ثابت کرد.

پیروزی جبهه اسلام ناب بر جبهه کفر را باید در قامت رزمندگان جستجو کرد، آنجایی که نوجوانان، جوانان و پیرها برای دفاع کمر همت بسته بودند تا تاریخ تشیع را برای اتفاقی عظیم آماده سازند.

عملیات بیت المقدس  ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با رمز «یا علی ابن ابی‌طالب» در محور اهواز- خرمشهر- دشت آزادگان، به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش و با هدف آزاد سازی خرمشهر آغاز کردید.

 

 

۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۸:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

همسر شهید «محسن محمد باقری»: هیچ‌گاه آخرین دیدار من و محسن از یادم نخواهد رفت

 

همسر شهید «محسن محمد باقری»:
هیچ‌گاه آخرین دیدار من و محسن از یادم نخواهد رفت

 

سایت ساجد- همکلامی با همسران شهدا در اوج دلتنگی‌ها و عاشقانه‌هایشان شنیدنی و خواندنی است. زنانی که به یاد همسرانشان، یادگار روزهای عاشقی‌شان را پرورش داده و در این مسیر مجاهدت می‌نمایند.

آنهایی که دلتنگی‌ها‌یشان را از پس سال‌ها دوری پنهان می‌کنند تا نکند دلی بشکند و سینه‌ای مالامال از غم بشود و نکند قلب یادگاران شهیدشان به درد‌ آید.

فاطمه رفاهتی همسر شهید سردار محسن‌محمد باقری دقایقی با ما همکلام شد تا از عاشقانه‌های زندگی‌اش با شهید بگوید، او که تنها فرزندش را امروز به رسم ولایت‌مداری و اقتدا به شهدا، سرباز جنگ نرم تربیت کرده و به همین دلخوش است. فرزندانی که در کودکی با در آغوش گرفتن قاب‌های عکس پدرانشان به خواب می‌رفتند. ماحصل این گفت‌و‌گو را پیش‌رو دارید.  ما در نارمک زندگی می‌کردیم و با خانواده همسرم محسن همسایه بودیم. آنها خانواده‌ای انقلابی بودند. آشنایی دورادوری هم با آنها داشتیم. از آنجایی که دو نفر از اعضای خانواده محمد باقری‌ها به شهادت رسیده بودند خیلی به دیدار آنها می‌رفتیم. اوایل جنگ بود و برای پشتیبانی جنگ و جبهه هم همراه خانواده محسن کمک‌های مردمی را به مناطق عملیاتی می‌رساندیم. همه اینها باعث شد تا آشنایی ما با هم بیشتر شود. در همین رفت‌وآمدها بود که من و محسن به هم علاقةمند شدیم و شاید عشق بهترین وصف این حالت باشد و در نهایت ایشان با خانواده‌شان صحبت کردند و برای خواستگاری به خانه ما آمدند.

ازدواج در نهایت سادگی

 سال 1362 ازدواج کردیم، در نهایت سادگی و بی‌آلایشی. به نظر من باید سبک زندگی شهدا امروز برای جوانان گفته شود تا الگوی خوبی برای نسلی باشد که انقلاب و جنگ را درک نکرده‌اند. خطبه عقدمان را هم امام‌خمینی(ره)‌ خواندند. اولین خانه و محل زندگی‌مان هم همان اتاقک بالای خانه پدر محسن بود. ما بهترین روزها رادر کنار هم گذراندیم.  ایشان شاگرد و دانش‌آموخته مکتب امام‌خمینی (ره )‌ بودند و من این را در سیره و زندگی ایشان می‌دیدم. مردی که به راحتی پست و مقام اداری را رها کرد و به عنوان یک بسیجی ساده راهی مناطق عملیاتی شد.  از آنجایی که مهدی و هادی، برادران محسن در جنگ تحمیلی به شهادت رسیده بودند، خانواده محسن چندان رضایتی برای حضور او در مناطق عملیاتی نداشتند. او فرزند اخر خانواده بود و مسئولیت نگهداری پدر و مادرش را هم بر عهده داشت. محسن اما مخفیانه به جبهه می‌رفت و بعد از استقرار در جبهه، وضعیتش را به ما اطلاع می‌داد. شهیدان مهدی و هادی محمدباقری، مجرد بودند و تأهل محسن هم یکی از بهانه‌های خانواده‌اش شده بود تا او را از رفتن باز دارند اما همسرم در پاسخ اصرار‌های مادر و پدرش که تو زن و بچه داری، نباید به جبهه بروی می‌گفت: «زن و بچه‌ام را دست خدا سپرده‌ام.»

آخرین دیدار

هیچ‌گاه آخرین دیدار من و محسن از یادم نخواهد رفت. به همراه پسرم برای بدرقه محسن به راه‌آهن رفتیم. به دلم افتاده بود که این رفتن را بازگشتی نیست. شب‌ پیش از رفتن محسن خواب امام‌خمینی را دیده بودم. آن روز من تا پای قطار اعزام نیروها رفتم. محسن فرزندانمان مهدی را که آن زمان یک سال و نیم داشت در آغوش گرفت و بوسید. لحظات سخت و نفسگیری بود. برای من که هیچ‌گاه بدون او نبودم شهادتش سخت و سنگین شد. قبل از رفتنش گفتم: محسن‌جان چرا آنقدر لاغر شده‌ای. او در جوابم گفت: خدا را شکر! اگر گوشتی از گناه در بدن من بود از بین رفت.

او رفت و بعد از دو ماه مجاهدت در جبهه‌های حق علیه باطل نهایتاً در اوج دلدادگی به پروردگارش، در 19 خردادماه که مصادف با عید فطر بود، در جریان عملیات کربلای 1 و آزادسازی مهران به شهادت رسید. نحوه شهادتش را هم از طریق دوستانش متوجه شدیم؛ ترکش خمپاره شاهرگش را مورد هدف قرار داده بود. عاشقانه‌های من و محسن با پروازش تمام نشد. من سال‌هاست با یاد او زندگی می‌کنم. خانواده محمد باقری‌ها در مدت پنج سال سه شهید را تقدیم نهال نورس انقلاب کرده‌اند.

منبع : روزنامه جوان

۲۱ آبان ۹۴ ، ۰۸:۴۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

پایان راه شهادت است

پایان راه شهادت است

 

سایت ساجد - در سال 1374 پیکری مطهر بر دستهای هزاران عاشق مشتاق، تشییع و در گلزار شهدای فردوس جهرم به خاک سپرده شد که یادمان دیروزهای خون و حماسه بود. این یوسف شهید پس از نه سال انتظار ، در عطرافشان گلاب و آیینه ، آسمان آبی جهرم را از شمیم شهادت عطرآگین ساخت و در هلهلة اشک و شور ، در جوار دیگر همرزمان شهید خود آرام سر بر بالین دوست نهاد .

سردار شهید رحمانیان که در سال 1342 در دامان مهربان جهرم متولد شد. سوم دی ماه 1365 و در سرانجامی سرخ به نام بلند شهید افتخار یافت و خاطرة رشادتهای خود، در عملیاتهای خیبر، بدر، والفجرمقدماتی، والفجر 8 و کربلای 4 را برای همیشه در دفتر هشت سال دفاع مقدس به ثبت رساند .

 

سردار شهید عبدالرحمان رحمانیان در شهر قهرمان پرور جهرم و در دامان پر مهر مادر و پدری مهربان پرورش یافت. دوران کودکی را تحت حمایت و توجهات این دو بزرگوار به کسب معارف دینی و مذهبی پرداخت و از سنین کودکی ، روح متعالی او در زلال نماز و نیایش تطهیر یافت. شهید رحمانیان پس از گذراندن دوران کودکی راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را در هنرستان فنی و حرفه ای تا سوم در رشته راه و ساختمان ادامه داد . وی که در دوران پر شکوه انقلاب در صحنه های قیام حضوری چشمگیر داشت پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی نیز با پیوستن به موج خروشان ایثار ، سرزمینهای جنوب و غرب و مناطقی چون «سرپل ذهاب » و «گیلانغرب» را عرصه حماسه ها و رشادت های خود ساخت .

سردار شهید عبدالرحمان رحمانیان در سال 1364 سنت حسنة حضرت رسول ( ص ) را به جا آورده و همسری شایسته برگزید. مراسم ازدواج آنها در نهایت سادگی انجام شد و شهید اندک زمانی بعد با زندگی ساده و بی آلایش خود بدرود گفته و قدم در راهی بی بازگشت گذاشت .

محور اروند در عملیات کربلای 4 در حالی با این دلاور مرد غیور بدرود گفت که زمین و زمان اندوه فراق او و صدها سردار گمنام کربلای 4 را دجله دجله خون می گریست .

 

چه بهتر از شهادت؟

در منطقه سرپل ذهاب، هنگام جابه جایی یکی از واحدها، عراقی‌ها تک شدیدی را آغاز کردند.

بچه‌ها که غافلگیر شده بودند به محاصره عراقی ها در آمدند. با تنگتر شدن حلقه محاصره، نا امیدی در بیشتر آنها پدیدار می‌شد.

از طرف دیگر، فاصله عراقی‌ها به قدری با رزمندگان کم شده بود که با بلندگوی دستی از بچه‌ها می‌خواستند که تسلیم شوند. کار، بسیار سخت شده بود و جایی برای ابتکار عمل وجود نداشت. بعضی از بچه‌ها می‌خواستند تسلیم شوند. عده ای اسلحه ها را به زمین گذاشتند. در همین لحظات آخر بود که علدالرحمن اسلحه به دست به طرف نیروها آمد و با حالتی خشمگین فریاد زد: «همه ما باید تا آخرین قطره خون خود بجنگیم، پایان راه ما شهادت است، پس چه بهتر از آن.»

این فریاد رجز گونه او بارقه امید را در دل بچه‌ها روشن کرد و آن چنان تشویقشان کرد که مردانه جنگیدند و محاصره را شکستند.

وصیت نامه آسمانی

بسم الله الرحمن الرحیم

رضیت بالله ربا و بالاسلام دینا و لمحمد صل الله علیه و آله نبیا و بعلی اماما و بالحسن و الحسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و الحسن و الخلف الصالح علیهم السلام ائمه و ساده قاده بهم اتولی و من اهدائهم اتبرء.

هدیه به پیشگاه مقدس حضرت حق، آخرین ستاره درخشان امامت و ولایت حضرت مهدی موعود(عج).

 با سلام خدمت حضرت امام روح ا... حامی مستضعفان و با سلام و درود به ارواح طیبه شهدای این انقلاب و انقلاب خونین کربلا و با سپاس و شکرگذاری از خداوند کریم که لطفش شامل همه انسانها خصوصاً مسلمین است. خدمت عزیزانم باید عرض شود که اصل و ریشه ی هر حرکت علاقه و عشق به خداست برای همین هم الهام گرفتن از چشمه های جوشان قرآن مجید لازمه ی این امر است. شما عزیزان مومن به الله از قرآن الله و با توکل به او و با الهام گرفتن از گرانبهاترین گفته های او به اسم لشکر الله از سوی خانه ی کعبه حرکت کردید. به همین سبب هیچ لشکری نمی تواند بر شما چیره شود. مگر این نیست که قرآن می فرماید: «ان تنصرالله ینصرکم و ثبت اقدامکم» (اگر به یاری دین خدا برخیزید بی شک و شبهه حق به یاری شما خواهد آمد).

 

بار خدایا؛ این توئی که به ما راهی را نکردی که خشنودی و رضای تو در آن است. یارانت را بدان فرا خوانده و بهای آن را بهترین پاداش و برترین فرجام قرار دادی و این بهترین راهی است که می توان رفت. در این رهگذر مال و جان مومنان را پذیرا شدی و بهشت برین را به آنان ارزانی دادی. آنها که در راه خدا می جنگند و می کشند و کشته می شوند و این است وعده ی راستین تو. خداوندا؛ یاری ام ده تا از آن کسانی باشم که سرمایه وجودشان را به پیشگاه تو تقدیم داشته و ارزش خویش را باز یافته اند و بر سر بیعت خود استوار و پابرجا ایستادند و بی تزلزل ندای جهت تو را با انتخاب قرب جوارت پاسخ دادند. توفیقم عطا کن که موضعی بگیرم که موجب خشنودی تو و آمرزش گناهانم و پویای راه آن شهیدانی باشم که به عشق تو و حیات جاوید در زیر لوای حق و پرچم هدایت، قدم استوار داشته و به دشمن پشت ننموده و بی تزلزل جام گوارای شهادت را نوشیده اند.

 بارالها؛ یاریم ده که در راه رسیدن به هدفم پابرجا واستوار باشم.

 بارالها تو مونس تنهائیهایم بوده و هستی و امیدم به تو است و خواهد بود. مرا در راه خود ثابت قدم و استوار بدار. خدایا فقط تو را می طلبم. معبودا گویی وجودم از آتش رسیدن به عشق تو پر شده و همه اش امید پرواز دارد. گویی این قفس تنگ کفایت نگهداری این حقیر را نمی کند و باید که این میله های آهنین را بگسلم.

 بار خدایا مرا در، درهم شکستن این قفس پوشالی یاری ده و توانایی عنایت کن. بارالها؛ به لطف و رحمت تو چشم دوخته ام که بی لطف و رحمت تو جان دادن برایم سخت است.

 بار الها اگر مصلحت دانستی من کشته شوم، در راه خودت مرا بکش. بار خدایا اعتراف می کنم که من گناهکارم و در روز محشر از من بازخواست منمای(اغفر ذنوبی کلها بحرمه محمد و آل محمد).

 در آخر از همه ی کسانی که بنده را می شناسند عاجزانه تقاضا دارم که این حقیر را حلال کنند. به خصوص پدر و مادرم، برادر و خواهرانم و همچنین همسرم. و تو ای همسرم همچون زینب ثابت قدم و استوار باش و صبر پیشه کن که ان الله مع الصابرین. و آخرین وصیتم به امت حزب الله این است که امام بزرگوار و عزیز را یاری کنند و تنها نگذارند و جنگ را همانطوری که امام فرمودند در رأس همه مسائل قرار دهند.

 والسلام

 به امید حاکمیت ارزشهای اسلامی در تمامی زمینه ها و نبردی همه جانبه با کفر جهانی و به امید زیارت کربلای حسینی.

 خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار جمهوری اسلامی به دست مهدی بسپار رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما

 منبع: تبیان



۲۰ آبان ۹۴ ، ۲۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی