در صورت لود نشدن عکس , این متن نمایش داده میشود
در صورت لود نشدن عکس , این متن نمایش داده میشود
شهدا و امور ایثارگران پایگاه سید الشهدا

شهید حجتی

«خانه عشق»

§        در انتهای یکی از کوچه های صمیمی شهر نجف آباد خانه ای است که بر فراز آن فرشته های خدا بال در بال چتری از رحمت خاص کشیده اند، چرا که آن خانه مجلای نور خداست و در آسمان عشق چون شعرای یمانی می درخشد. شهید مرتضی آوینی در وصف خانواده شهیدان حجتی

§        دوران کودکی را با فقر و تنگدستی می گذراند و تنها منبع درآمد آنها کشاورزی بود فقر باعث شد احمد نتواند به مدرسه برود.

§        به جای درس خواندن نزد استاد درب و پنجره ساز به کار جوشکاری پرداخت تا جایی که در 9 سالگی مهارت خاصی در تمام کارهای جوشکاری بدست آورده بود.

§        علاقه به درس خواندن و کسب علم او را رها نمی کرد ، احمد در یازده سالگی مشغول تحصیل شد و باهوش و ذکاوت فوق العاده ای که داشت 4 سال ابتدایی را در یک سال گذراند. او موفق شد مدرک ششم نظام قدیم را اخذ و وارد دبیرستان شود.

§        به عنوان فردی شاخص و ورزشکار، همکلاسی های دبیرستانی خود را برای فعالیت های اجتماعی آماده می کرد، او معتقد بود که فعالیت اجتماعی باعث ایجاد انگیزه و تقویت روحیه سلحشوری در جوانان می شود.

§        با این که بطور همزمان مشغول کار و تحصیل بود ولی توانست در سال 1350 دیپلم ریاضی را اخذ و به عنوان سپاه دانش عازم روستای لارستان از توابع لامرد فارس شود.

§        افشاگری رژیم پهلوی و پخش کتب اسلامی و اعلامیه های حضرت امام در منطقه لامرد از جمله فعالیت های احمد در دوران خدمت او بود.

§        پس از خدمت سربازی در رشته راه و ساختمان دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد ولی به علت فقر مالی نتوانست ادامه تحصیل دهد لذا به عنوان معلم در آموزش و پرورش مشغول خدمت گردید.

§        وظیفه خطیر معلمی در مدارس و قبولی او در رشته ریاضی دانشگاه فعالیت احمد را در بین دو نسل کودک و نوجوان و جوان دانشگاهی دو چندان کرد، او با بسیاری از انحرافات فکری اواخر دوره پهلوی که قالب آن افکار کمونیستی و وابسته به شرق بود به مبارزه علنی پرداخت.

§        تشکیل انجمن اسلامی در دانشگاه و گرد هم آوردن دانشجویان حزب الهی و مخالف رژیم و اعتصاب و تظاهرات علیه رژیم پهلوی در دانشگاه باعث شد تا او به عنوان یک فعال مذهبی و سیاسی در بین دانشجویان و فرهنگیان شناخته شود.

§        بالا رفتن سطح تحصیل و فرهنگ در منطقه با تشکیل گروه های فرهنگی از همکاران آموزش و پرورش و جذب خودیاری مردم روستاهای اطراف نجف آباد برای مدرسه سازی به همت احمد در سال های پیش از انقلاب محقق شد.

§        با صدور فرمان امام مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی احمد به عنوان بنیانگذار جهاد سازندگی نجف آباد کار خود را برای خدمت رسانی به مردم مناطق محرم آغاز کرد.

§        دوم مهرماه 59 یعنی سه روز بعد از شروع جنگ احمد تعدادی از یارانش پای به خاک خونبار خرمشهر گذاشتند.

§        مقاومت 34 روزه مردم خرمشهر و رزمندگانی که از جای جای میهن اسلامی وارد این شهر شده بودند حماسه های جاودانه ای را برای این مرز و بوم رقم زد.

§        کار شکنی های بنی صدر و مناقشات سیاسی باعث سقوط خرمشهر شد. اما احمد و بچه های جهاد با همت والای خود جهاد اصفهان را در آبادان بر پا کردند.

§        احداث پل شناور بر روی بهمن شیر و جاده خسرو آباد از فعالیت های جهاد در دوران محاصره آبادان است که با همکاری و تدبیر و پشتکار بچه های جهاد راه را برای انجام عملیات شکست حصر آبادان هموار می کرد.

§        فعالیت چشمگیر احمد باعث شد از او به عنوان مسئول تدارکات منطقه 2 سپاه که کار پشتیبانی یگان های وابسته به استان های اصفهان ، یزد و چهارمحال بختیاری و یگان های استانی را داشت دعوت به عمل آید.

§        او همزمان با این مسئولیت عضو شورای جهاد سازندگی هم بود هیچوقت خود را از بچه های جهاد جدا نکرد.

§        تشکیل اولین تیپ زرهی جهاد مرهون پیگیری و پشتیبانی های احمد است.

§        شهادت برادرش محمد او را در خدمت به نظام مقدس استوارتر کرد و پشتیبانی های او از یگانهای تازه تأسیس شده همچون تیپ نجف اشرف، تیپ امام حسین، تیپ 25 کربلا باعث پیروزی های چشمگیر رزمندگان در عملیات های گسترده لشکریان اسلام گردید.

§        برای شناسایی و ایجاد جاده ای برای انتقال تدارکات و حمل مجروحین در عملیات آزاد سازی خرمشهر می کوشید. اما دیگر از احمد خبری نشد و عملیات بیت المقدس بدون حضور او به پایان رسید و خرمشهر آزاد شد.

§        کسی نمی دانست احمد کجاست؟ همسر و چهار فرزند او هیچ خبری از احمد نداشتند.

§        چهل روز از ناپدید شدن احمد می گذشت که تعدادی فیلم از سنگرهای مزدوران عراقی در خرمشهر بدست رزمندگان افتاد. فیلم ها حاکی از شهادت احمد و دو تن از همراهانش به نام های احمد معین و عبدالحمید رجایی بود. اما از آنها اثری یافت نشد.

§        او در مرحله اول عملیات بیت المقدس به دیدار حق شتافت و به برادر شهیدش محمدعلی پیوست تا بعد از آن پذیرای دیگر برادران شهیدش کاظم و ابوالقاسم گردد. برادران حجتی همه حیات خویش را عاشقانه در مذبح جبهه ها قربانی کردند.

§        در این خانه عرشیان ملائکه الله بر فرشیان خلیفه الله سجده آورده اند و به تفسیر «اِنّی اعلَمُ مالا تَعلَمون» نشسته اند.

 

شهید جاوید الاثر احمد حجتی

مسئولیت: مسئول تدارکات سپاه منطقه 2 و عضو شورای جهاد

تولد: 1331

عروج: 4/2/1361 منطقه عملیاتی بیت المقدس - خرمشهر


۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

فهرست کشته‌شدگان سپاه حسین در رویداد کربلا

فهرست کشته‌شدگان سپاه حسین در رویداد کربلا

بنی هاشم

فرزندان علی بن ابیطالب

فرزندان حسن بن علی

فرزندان حسین بن علی

فرزندان عبدالله بن جعفر و زینب بنت علی

فرزندان عقیل ابن ابیطالب

یاران حسین بن علی

اگر افراد بنی هاشم را به این عدد بیفزاییم، شمار کشته‌شدگان کربلا به ۱۳۶ نفر خواهد رسید. و با ذکر نام قیس بن مسهر صیداوی، عبدالله بن بقطر و هانی پسر عروه که قبل از واقعه کربلا و در کوفه کشته شدند، شمار آنان از آغاز ماجرا تا پایان ۱۳۹ نفر خواهد بود.

توضیح

۰۶ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

اربعین حسینی

اربعین حسینی

اربعین حسینی روز ۲۰ ماه صفر و چهلمین روز واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) است. مشهور است که اسیران کربلا روز ۲۰ ماه صفر سال ۶۱ ه‍.ق در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین(ع) به کربلا آمده‌اند. همچنین در این روز جابر بن عبدالله انصاری به زیارت قبر امام حسین(ع) آمده است. این روز در ایران تعطیل رسمی است. شیعیان در روز اربعین به عزاداری مشغول می‌شوند و دسته‌های عزاداری در خیابان‌ها به حرکت درمی‌آیند. راهپیمایی گسترده شیعیان که سعی می‌کنند خود را با پای پیاده برای روز اربعین به کربلا برسانند، در سال‌های اخیر و پس از سقوط رژیم بعث عراق، به یکی از مهم‌ترین و گسترده‌ترین مراسم عزاداری شیعیان جهان، تبدیل شده و حتی در زمره بزرگترین اجتماعات مذهبی جهان قرار گرفته است. هم اکنون بیشترین زائرانی که در اربعین به عراق می‌روند، از کشور جمهوری اسلامی ایران‌اند.

بازگشت اهل بیت به کربلا

در مورد زمان بازگشت اسرای اهل بیت به کربلا پس از واقعه عاشورا سه نظر مطرح است:

۱- برخی معتقدند این زیارت در سال نخست روی نداده و بلکه به دلیل دوری مسافت، اصلا چنین زیارتی ممکن نبوده، زیرا پیمودن مسیر کوفه تا شام و سپس بازگشت به کربلا در مدت زمان ۴۰ روز، برای کاروان اسرای کربلا ممکن نبوده است. محدث نوری [۱] و شیخ عباس قمی [۲] طرفدار این نظریه هستند. علاوه بر این که گزارش معتبری نیز بر اثبات این رویداد در دست نیست.[۳]

۲-برخی ضمن پذیرش اصل بازگشت کاروان اسرای اهل بیت به کربلا در مسیر شام به مدینه، زمان آن را حدود پایان ماه صفر و اوایل ربیع الاول و یا زمانی بعد از آن دانسته‌اند. برخی دیگر، اربعین سال‌های بعد را زمان این رویداد شمرده‌اند.[نیازمند منبع]

۳- برخی معتقدند که اسرای کربلا از شام به عراق رفته و در روز اربعین، یعنی ۴۰ روز بعد از واقعه عاشورا، به کربلا رسیدند ودر آنجا جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی هاشم را نیز دیده‌اند و پس از زیارت امام حسین(ع) به مدینه رفته‌اند. این نظریه در لهوف سید ابن طاووس به تصریح ذکر شده است. [۴] اینان معتقدند که این بازگشت ممکن بوده است و روایاتی که از این رویداد خبر داده اند، معتبرند.[۵] از جمله کتاب‌های مشهور در اثبات این نظر و پاسخ به مخالفان کتاب تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء(ع) نوشتۀ سید محمد علی قاضی طباطبایی است.

زیارت جابر

جابر بن عبدالله انصاری که از صحابه پیامبر اسلام(ص) است به عنوان نخستین زائر امام حسین(ع) شناخته می‌شود. بنابر روایات دینی، او در اولین چهلم شهادت امام حسین(ع) در سال ۶۱ ه‍.ق به همراه عطیه عوفی به کربلا آمد و قبر امام حسین(ع) را زیارت کرد. [

روزشمار واقعه عاشورا

سال ۶۰ قمری

۱۵ رجب

مرگ معاویه

۲۸ رجب

خروج امام حسین (ع) از مدینه.

۳ شعبان

ورود امام(ع) به مکه.

۱۰ رمضان

رسیدن نخستین نامه‌های کوفیان به امام(ع).

۱۲ رمضان

رسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(ع) توسط قیس بن مُسْهِر، عبدالرحمان ارحبی و عُمارَة سَلُولی.

۱۴‌رمضان

وصول نامه سران و اهالی کوفه به امام(ع) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی.

۱۵ رمضان

خروج مسلم از مکه به سوی کوفه.

۵ شوال

ورود مسلم بن عقیل به کوفه.

۸ ذیحجه

خروج امام حسین(ع) از مکه.

۸ ذیحجه

قیام مسلم بن عقیل در کوفه.

۹ ذیحجه

شهادت مسلم بن عقیل در کوفه.

سال ۶۱ قمری

۱ محرم

یاری خواستن امام از عبیدالله بن حر جعفی و عمرو بن قیس در قصر بنی مقاتل

۲ محرم

ورود کاروان امام(ع) به کربلا

۳ محرم

ورود عمر سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری.

































زیارت اربعین

نوشتار اصلی: زیارت اربعین

در حدیثی از امام حسن عسکری(ع) پنج نشانه برای مؤمن شمرده شده است. یکی از این پنج نشانه زیارت اربعین است. [۷]

هم چنین زیارت نامه‌ای برای روز اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است. [۸] شیخ عباس قمی این زیارت نامه را در مفاتیح الجنان در باب سوم بعد از زیارت عاشورا غیر معروفه، با عنوان زیارت اربعین نقل کرده است.

به گفته قاضی طباطبایی زیارت روز اربعین در نزد شیعیان زیارت «‌مَرَدّ الرَّأس‌» نیز خوانده می‌شود. [۹] مَرَدُ الرأس یعنی بازگرداندن سر، و منظور آن است که در این روز که اسرای اهل بیت به کربلا بازگشتند سر امام حسین(ع) را نیز به کربلا آوردند و دفن کردند.

راهپیمایی اربعین

نوشتار اصلی: راهپیمایی اربعین

توصیه به زیارت اربعین باعث شده شیعیان به ویژه ساکنان عراق، در سالهای اخیر و پس از سقوط رژیم پیشین کشور عراق، از نقاط مختلف این کشور به سوی کربلا حرکت کنند. این حرکت که غالبا به صورت پیاده صورت می‌گیرد یکی از پرجمعیت‌ترین راه پیمایی‌ها در جهان شمرده می‌شود. در سال ۱۳۹۲ ه‍.ش پیش بینی حدود ۲۰ میلیون زائر شده بود. [۱۰] در برخی گزارش‌ها از حضور ۱۵ میلیون شیعه به کربلا در روز اربعین سال ۱۴۳۵ه‍.ق /۱۳۹۲ ه‍.ش خبر داده‌اند [۱۱]

قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء می‌نویسد حرکت به سوی کربلا در روز اربعین از زمان ائمه اطهار(ع) در بین شیعیان رایج بوده است و شیعیان حتی در زمان بنی امیه و بنی عباس نیز به این حرکت مقید بوده‌اند. [۱۲]


۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

زندگی رهبر معظم

زندگینامه

سید على حسینی خامنه‌اى فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌ و المسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سید جواد خامنه‌اى هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینى، بسیار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشه‌گیر [...] زندگى ما به‌سختى مى‌گذشت. من یادم هست شب‌هایى اتفاق مى‌افتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهیه مى‌کرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«
منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.

در حوزه علمیه

ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.

در حوزه علمیه نجف اشرف

آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.

در حوزه علمیه قم

آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«
به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.

مبارزات سیاسى

آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)

آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تبعیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

دوّمین بازداشت

در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

سوّمین و چهارمین بازداشت

کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.

پنجمین بازداشت

حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«
از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

بازداشت ششم

در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.

در تبعید

رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.

در آستانه پیروزى

درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

پس از پیروزى

آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
٭ پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
٭ ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
٭ ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.
۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

وصیتی از شهید 17 ساله


وصیتی از شهید 17 ساله

 

در بخش‌هایی از این وصیت نامه آمده است: به همرزمان محصلم بگوئید؛ که اجتماع نیاز به درس و سپس تخصص شما دارد. نکند خدای ناکرده متخصصی شوید مضر بر جامعه، که بدانید در این‌صورت هیچ‌یک از شهدا از قطرات خون‌شان نخواهند گذشت.

به گزارش صابر به نقل از پایگاه 598 به نقل از خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس (باشگاه توانا)، خانواده خالقی‌پور 3 فرزند گرانقدر خود، شهیدان «داوود، رسول و علی‌رضا» را در دوران 8 سال دفاع مقدس تقدیم برپایی و استقرار نظام مقدس ایران اسلامی کردند.

«شهید علیرضا»، سومین فرزند این خانواده بود که 16 دی‌ ماه سال 50 به دنیا آمد. او محصل بود و در مدرسه نمونه رشد تحصیل می‌کرد. «علیرضا» در عملیات مرصاد، در حالی‌که تنها 17 سال داشت، پس از مجروحیت، به درجه اعلای شهادت نائل شد. بدن نازنین این شهید بزرگوار 40 روز بعد از شهادتش و پس از پذیرش قطعنامه 598 به همراه پیکر برادرش «رسول» بازگردانده شد.

پیکر مطهر علیرضای 17 ساله، در قطعه 27 بهشت زهرای تهران، کنار 2 برادر بزرگش، شهیدان «داوود و رسول خالقی‌پور» آرام گرفته است.

آنچه در ادامه می‌آید وصیت‌‌نامه دومین شهید خانواده خالقی‌پور، «شهید علیرضا» است.

بسم الله الرحمن الرحیم

" ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقا"

این نسخه وصیتنامه حقیر «علیرضا خالقی‌پور» است. کسی که با وجود راه‌های روشن در زندگی خود باز هم در پیمودن مسیر شیطان تمایل نشان می‌داد و بارها مرتکب معصیت در محضر حق شده بود. با این وجود باز هم امید به عفو و رحمت او داشت.

خدایا؛ اکنون ترا شکر می‌کنم، زیرا که طعم شیرین ملاقاتت را بمن چشاندی.

خدایا ترا شکرگزارم، به سبب اینکه در دوران زندگیم همواره دستگیرم بودی و مرا از گام نهادن در راه‌های تاریک باز نهادی و مرا در آغاز مسیر شهادت قرار دادی. راهی که ابتدایش آموختن الفبای قرآنی و انتهایش نگریستن به وجه زیبای تو بود.

خدایا؛ مرا نیز در جمع دوستان و آزادگان و عاشقانت راه بده.

خدایا؛ بنده خود را ببخش و از من و خطاها و گناهانم در گذر، زیرا که شدیداً احساس ندامت می‌کنم و فقط امید به لطف و عنایت تو دارم.

بارالها؛ شاهد باش که من در درون خود نیز آرام و قرار ندارم، هرگاه معاصی خود را بیاد می‌آورم در درون خود شرمنده می‌شوم. خدایا توبه می‌کنم.

و اما پدر و مادر عزیز؛

این را می‌دانم که حق شما را بدان حال که هست بجای نیاوردم و در ایام حیاتم برای شما و برادران و خواهرانم فرزند و برادر خوبی نبودم، اما چه کنم که وسیله‌ای برای جبران خطاهایم ندارم. لذا از شما می‌خواهم که حلالم کنید. باشد که انشاءالله نزد حضرتش رو سفید رفته باشم.

و اما در رفتنم صبر پیشه کنید چونانکه در رفتن برادرم همچون کوه استقامت ورزیدید که خود بهتر از من می‌دانید هدف چیست و برای رسیدن به این هدف که جز رضایت حضرتش نیست باید با تمام توان کوشید. چه بسا در این راه جان هم بدهیم.

برادر و خواهرم؛ از شما و امت حزب الله نیز می‌خواهم در صدد ارشاد مردمان کور دل و منافق صفت باشید و بدانید که انشاءالله اجر عظیم نصیبتان خواهد شد.

و به همرزمان محصلم بگوئید؛ که اجتماع نیاز به درس و سپس تخصص شما دارد. نکند خدای ناکرده متخصصی شوید مضر بر جامعه، که بدانید در این‌صورت هیچ‌یک از شهدا از قطرات خون‌شان نخواهند گذشت.

در پایان چون از مال دنیا هیچ ندارم و فقط عاجزانه و در عین خلوص از کلیه افرادی که به هر نحوی با ایشان تماس داشته‌ام می‌خواهم که حلالم کنید. زیرا که کشیدن بار سنگین حق الناس در آخرت بسی دشوار است و احساس می‌کنم من در مقابل آن عاجزم. پس مرا ببخشید و این بار را از دوشم بردارید.

در ضمن چون بنده عاصی درگاه حضرت حق بودم، به مدت 25 روز نماز یومیه قضا دارم. علاوه بر آن 30 نوبت نماز صبح قضا دارم. در صورت امکان برایم خوانده شود.

به امید بخشش حضرت حق بنده حقیر درگاهش: علیرضا خالقی پور

۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

شهید کریم عبادی

 

یادی از شهدا

وصیتی از شهدا

 

پدر عزیز و گرامی، تو همچون کوه استوار و سرافراز باش و خبر

شهادت مرا که شنیدی، غم مخور و برایم گریه مکن....

پدر تو باید افتخار کنی که فرزندت را در راه خدا دادی پدرجان  من

فقط از این ناراحت هستم که چرا فقط یک ‌بار آدمی کشته می‌شود و چرا

من نمی‌توانم در راه خدا چندین‌بار کشته شوم؟ مادرم ای زینب زمان

تو همانند زینب رفتار کن  و روحیه‌ات باید چنان قوی باشد که سیل

دشمنان را درهم شکنی  و سعی کن گریه نکنی و اجر مرا از بین نبری

من راه خودم را رفتم و به سوی خدا رجعت کردم.....

 


ادامه مطلب...
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

وصیتی که باید مسئولین بخوانند

هشتم اسفند ماه شهادت فرمانده ایست که آوازه رشادت و معنویت وی هنوز که هنوز است درصفحات  تاریخ به وضوح می درخشد.
روز جمعه ماه محرم سال
۱۳۳۶ در یکی از محله‌های مستضعف نشین اصفهان به نام «کوی کلم» در خانواده ای با ایمان، سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) متولد شد. هوش و ادب، زینت بخش دوران کودکی او بود و در همان ایام همراه پدر به نماز جماعت و مجالس دینی راه یافت و به تحصیل علوم در مدرسه‌ای که معلمان آنجا افرادی متعهد بودند، پرداخت. اکثر اوقات پس از تکالیف مدرسه به مسجد محله به نام مسجد «سید» رفته با صدای پرطنینش اذان و تکبیر می‌گفت.

حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظه‌ای از آموزش مسایل دینی غافل نبوده و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتب اسلامی‌ و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم طبیعی برای طی دوران سربازی به مشهد اعزام گشت.

او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظه‌ای آرام نگرفت. یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد و مأموریتهای محوله او را راهی گنبد نمود.

 

... برای مشاهده تصویر سازی با کیفیت اصلی بر روی آن کلیک کنید ...

اکنون با مروری بر وصیت نامه این فرمانده شهید که بیشترین خطاب آن متوجه مسئولین است، برخی وظایف فرهنگی مسئولین را در بازه کنونی یادآوری می کنیم.

ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: " اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد "
اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انکار خداست.

اگر برای خدا جنگ می‌کنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟

در مشکلات است که انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.

هر چه که می‌کشیم و هر چه که بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.

سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تاثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد.
همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم.
زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها.

مطبوعات ما جنگ را درشت می‌نویسد، درست نمی‌نویسد.مسأله من تنها جنگ است و در همانجا هم مسأله من حل می‌شود.

همواره سعی‌مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.من علاقمندم که با بی‌آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی‌ها باشم و به درد دل آنها برسم.

وصیتنامه اول:
از مردم می‌خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است.
 اول می‌خواهم که آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا می‌خواهم که ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهایی که با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌الهی می‌خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آنها ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمام تر جلو این فسادها را بگیرید.

وصیتنامه دوم:
استغفرالله، خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دلشکسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس. و بر تو توکل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی (ره) تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام کافر را از سر مسلمین بکن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ... می‌دانم در امر بیت المال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیاده‌ روی کرده باشم، خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

وصیتی دلنشین از شهید رضایی

 

وصیتی دلنشین از شهید رضایی

به گزارش پارس نیوز،به نقل از فارسشهید ناصر رضایی در سال 1336 متولد شد؛ وی در دوران انقلاب در تمام تظاهرات ضد رژیم طاغوتی شرکت داشت و به زندان هم افتاد تا این که با پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشت امام(ره) به ایران، از زندگی سخت و تحت فشار رهایی یافت.

شهید رضایی تحصیلات خود را در رشته علوم تجربی پشت سر گذاشت و به استخدام آموزش و پرورش در آمد در همان سال هم ازدواج کرد.

وی با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شتافت و در آخرین اعزام، در

طلائیه و در عملیات و العادیات، در حین انهدام تانک‌های دشمن با گلوله یکی از تانک‌ها به درجهیرفیع شهادت نائل شد و هیچ اثری از جسم وی باقی نماند.

شهید ناصر رضایی در اوقات فراغت خود برای جوانان محل، کلاس‌های قرآنی برگزار می‌کرد تا آنها را به خوبی با دستورات قرآنی و امامان آشنا سازد؛ وی بسیار مهربان، متواضع و صبور بود.

بخشی از وصیت‌نامه شهید:

از حمایت اسلام و امام خمینی(ره) دست برندارید که اگر چنین کنید اول بردگی شما و تسلط دیکتاتوری‌های طاغوت، بر کشورهای اسلامی ماست، به فرزندانم ترحم نکنید و به فرموده امام صادق(ع)، آنها را با سختی‌ها روبه‌رو کنید تا خوب تربیت شوند.

هرگاه خواستید در مورد کسی قضاوت کنید، حتماً خودتان را به جای آن شخص بگذارید و بعد قضاوت کنید آن وقت است که به حق، نزدیک‌تر می شوید و خداوند به سبب این عدالت محبوبیت شما را در دل دیگران قرار می‌دهد.

انقلاب پیروزی انقلاب اسلامی جنگ جنگ تحمیلی کشورهای اسلامی

۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

وصیتی خواندنی از شهید سید داوود شبیری زنجانی مداح جبهه ها

 

وصیتی خواندنی از شهید سید داوود شبیری زنجانی مداح جبهه ها

دوم خرداد ۱۳۴۵ ه ش بود.

از کودکی خنده رو بود. بزرگتر که شد ،خوش برخوردی اش هم به صورت خندانش اضافه شد و او دوست داشتنی تر از قبل بود.  قبل از مدرسه به مکتب خانه رفت و قرآن را فراگرفت.

علاقۀ زیادی به تلاوت و قرائت قرآن داشت.

از سن ۸ سالگی بود که بدون وقفه به انجام فرائض دینی پرداخت.  با عنایت خداوند متعال و با تربیت موفق پدر و مادرش در درسهایش نمرات درخشانی داشت و در همه ادوار تحصیلی از شاگردان شایسته و جدّی مدرسه بود.

دوره ابتدایی را با موفقیت به اتمام رساند و در مدرسۀ راهنمایی انوری (اتّحاد کنونی) به تحصیل خود ادامه داد.

در همین دوران بود که انقلاب اسلامی شروع شد. با وجود سن کم، در مبارزاتی که بر علیه رژیم منفور شاه صورت می گر فت ،شرکت فعّال داشت .

 

هر چه بزرگ تر می شد بیشتر اخلاص و پاکی در چهرۀ او ظاهر می شد.

همان سال های نخستین انقلاب شالودۀ وجودش در عشق به الله و علاقه به خمینی عزیز پی ریزی شد و با گذشت زمان ابعاد وجودش روز به روز گسترده تر گردید.  سید داود شبیری در سنین نوجوانی بعد از پیروزی انقلاب عضو فعال پایگاه مسجد امیرالمؤمنین (ع) بسیج زنجان شد و چون به تبلیغات علاقه فراوانی داشت برای تبلیغ آرمان های اسلام در پایگاه شروع به فعالیت کرد.

سید داوود بعد از فعالیت مستمری در پایگاه امیرالمؤمنین (ع) به سمت مسئول تبلیغات پایگاه انتخاب شد.

 

او که عضو مؤثر شورای پایگاه مذکور بود.

با اخلاق و رفتار نیکوی خود الگویی برای تمام برادران بسیجی شده بود.

 

هیچگاه چهرۀ شاداب و خندان او در برخورد با برادران بسیجی غمگین و ناراحت نمی شد.

در تمام مراسم پایگاه از جمله دعای توسل پیشقدم بود و خودش دعای توسل می خواند.

 

به جهت صدای زیبایش ، زینت بخش مجالس و محافل شهدا بود.

دستان پربار داوود بود که در هر مراسمی به حرکت می آمد و در و دیوار مسجد و خیابان های اطراف را با تبلیغات و نوشته های زیبایش مزیّن می کرد.

 

او در هر اعزامی با صدای رسایش رزمندگان را بدرقه می کرد و در هر مراسمی با آوای گرم و جانسوزش زینت بخش مجالس بود .

 

در سال ۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و به عنوان مسئول تبلیغات گردان ولی عصر (عج) از لشگر علی بن ابیطالب تعیین شد .

فرماندهی این گردان بر عهده شهید حسن باقری بود. او در عملیات خیبر به صورت نیروی نظامی شرکت کرد و در این عملیات از ناحیه سر مجروح شد.

۸۲ تن از همسنگرانش در این عملیات مفقود گردیدند که از جمله شهید حسن باقری فرمانده گردانشان بود .

دفتر خاطراتش از اوصاف این شهید عزیز پر است.  سید داود پس از ده روز بستری شدن در بیمارستان امدادی مشهد بهبود یافت و دوباره عازم جبهه های حق علیه باطل شد .

در جبهه کارش تبلیغات بود، البته فراموش نشود که در پشت جبهه نیز صدای رسایش همیشه از بلندگوهای تبلیغات طنین انداز بود.

در سال ۱۳۶۵ وارد تبلیغات گردان حضرت علی اصغر (ع) از لشگر ۸ نجف اشرف شد و بعدها به علت دیدن آموزش نظامی به معاونت یکی از دسته های این گردان درآمد و در عملیات کربلای ۵ که در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ شروع شد شرکت فعال داشت .

دفتر خاطراتش شجاعت و دلیری او را در این عملیات بیان می کند.

پس از عملیات پیروزمندانه کربلای ۵ همراه با برادران خط شکن گردان امام سجاد در عید ۱۳۶۶ برای زیارت حرم مطهر امام هشتم به مشهد رفت و در تاریخ ۱۱/۱/۱۳۶۶ همراه با همان برادران از مشهد برگشتند.

در تاریخ ۱۵/۱/۶۶ دوباره عازم جبهه های حق علیه باطل شد و در گروهان۱ گردان حضرت علی اصغر (ع) به عنوان مسئول دسته وارد عمل شد و در عملیات کربلای۸ به تاریخ ۲۰/۱/۱۳۶۶ که هنوز ۲۱ بهار از عمرش سپری نشده بود، جاوید الاثرشد.

منبع:پرونده شهید در بنیاد شهید وامور ایثارگران زنجان ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید

وصیت نامه بلبل امام حسین سید داوود شبیری  بسم الله الرحمن الرحیم  ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون. (قرآن کریم)  و مپندارید کسانی که در راه خدا کشته می شوند، مرده اند بلکه آن ها زندگانند و در نزد خداوند روزی می خورند.  اگر دشمن را در خانه اش نکشید، دشمن می آید شما را در خانه تان می کشد.  شهید محمد منتظری  الهی در یک مکان مقدس اکنون در حال نوشتن وصیت نامه ام هستم و حال آنکه نمی دانم شهادت نصیب من پرمعصیت خواهد شد.  بنده ای که همیشه در منجلاب منیت غرق بوده و همیشه در امواج گناهان غوطه می خورم.

به عظمتت سوگند وقتی به آتش جهنمت فکر می کنم دیگر نقطه امیدی برای من باقی نمی ماند، چرا که خودم را لایق آتشت می دانم زیرا هیچ موقع بنده خوبی نبوده ام و همیشه در وظایفم قصور کرده ام.

وقتی اوراق این ۲۱ سال عمرم را ورق می زنم می بینم هیچ نقطۀ سفیدی وجود ندارد ،سیاهی اعمالم بر سیاهی قلبم اضافه می کند.  خداوندا اگر تو رحمان نبودی اگر تو رحیم نبودی اگر درِ رحمت و درِ توبه نبود، الان دیگر کدامین در را می زدم، به کجا پناه می بردم ،کدامین پناهگاه است که مرا در خود جای دهد، خدای من به لطف و رحمت تو امیدوارم.

باز با آن همه گناهان به در تو رو آورده ام.

زندگی در این دنیا برایم خیلی سخت می گذرد.

دیگر از این دنیا بیزارم.

دنیایی که با تجملات ظاهری خویش مرا فریب می دهد.

دیگر از این تجملات پوچ دست می کشم و آن چه را که تو گفته ای انجام می دهم.

معبودا تو می گویی چنین باش، باشد. تو می گویی از غیر خدایی ببر، می برم. تو می گویی بر نفست غلبه کن، می کنم. تو می گویی در راه من بمیر. چرا که مرگ در راه تو عزت است و سعادت ابدی است. در راه تو می میرم، حتی اگر آتش را بر من ارزانی داری و آن چه رضای توست من راضیم؛ پس خدایا مرا چنان بمیران که دوست می داری و راضی هستی و زندگیم را به سعادت و مرگم را به شهادت ختم کن.  اللهم وقفنا لما تحب و ترضی و احینی یا رب شهدا و توفنی شهیدا

سخن سید داود با پدر و مادرش:

 

و اما سخنی چند با پدر و مادر عزیزم:  پدر جان و مادر جان هر چقدر می اندیشم که چه بنویسم تا رضایت شما را به دست آورم، هیچ نمی یابم.

چرا که همیشه اسباب زحمت شما بوده ام.

فقط سخنی که دارم این است که خداوند با آن عظمت خویش که بنده اش را آفریده است با ریخته شدن قطره ای از خونش گناهان او را می بخشد.

شما نیز بزرگی خود را نشان دهید و این فرزند را که امانتی بود در پیش شما حلال نمایید .

تا در پیش مولایم حسین و مادرم زهرا رو سفید باشم.  شاید این حقیقت برای شما آشکار نشده بود که چرا من به جبهه رفته ام.

پدر عزیز و مادر گرامی، ما سیدیم و اولاد رسول خدا هستیم.

وقتی می بینم دینی را که رسول خدا آورده است در خطر است و می خواهند دین اسلام مظلوم باشد ،چرا نروم؟

وقتی می بینم راه حرم با صفای مولایمان حسین را برویمان بسته اند چه درنگی بنمایم؟

وقتی می بینم تجاوز به مملکت ما تجاوز به اسلام، تجاوز به خانه ما می کنند، چرا بی تفاوت باشم؟

وقتی می بینم امامم، مجتهدم، رهبرم ندا می دهد که جنگ از فروع دین واجب تر است، چرا نروم؟

پدر جان و مادر جان من مقلد امامم. بگذارید دیگران نروند، بگذارید دیگران نق بزنند مگر ما مقلد آن ها هستیم. در زمان امام حسین (ع)نیز عده ای در شب به بهانه های گوناگونی از معرکه جنگ فرار نمودند. چه شد؟

آیا امام حسین شکست خورد؟ نه. با همان عدۀ معدود، ۷۲ تن از یاران باوفایش به جنگ با یزیدیان برخاست و خون حسین بود که تا الان دین اسلام و نهال اسلام را آبیاری کرده و تا الان نیز اسلام باقی است.

مگر جان ما از جان امام حسین عزیزتر است؟

ای کاش که صد جان داشتیم و همه را فدای راه امام حسین می کردیم. به هر صورت ما خواهیم مرد چه صد سال عمر کنیم و چه ۲۰ سال عمر کنیم ولی مرگ بهتر است با عزت باشد نه با ذلت.

با مرگ طبیعی مردن که شجاعت نیست. شجاع کسی است که جوانیش و قدرتش را در راه خدا و معبود یکتا نثار کند.

مادر جان تو باید افتخار کنی که هدیه ای و امانتی را که از طرف خدا داشتی خوب امانت داری کردی و خوب پس دادی.

مادر جان بگذار ما هم خوب بمیریم تا لااقل به جدمان بگوییم که حسین جان ما نیز از شعار “هیهات من الذله” تو پیروی کردیم و به رهبری اماممان به نبرد با یزید زمان برخاستیم.

وقتی تاریخ را بنگرید دیگر نقطه مبهمی باقی نمی ماند.

مرگ در راه خدا برای قاسم ابن حسن شیرین تر از عسل است. شهادت برای حنظله واجب تر از حجله دامادی است.

پس منی که سیدم باید قبل از همه به راه آنان ادامه دهم. هیچ اندوهی به خود راه ندهید. خوشحال باشید که در وظیفه تان قصور نکرده اید. اگر ناراحتی ایجاد کنید دشمن را خوشحال کرده اید و به هیچ عنوان مانع آمدن برادرانم به جبهه نباشید.

بگذارید سلاح افتادۀ شهیدان را بردارند و راه گلگون آن ها را ادامه دهند. اینک چشم مسلمانان جهان از یک سو و چشم جهان خواران از سوی دیگر به ما دوخته شده است.

مسلمانان از ما یاری می طلبند و جهان خواران تلاش در نابودی ما می کنند.

دیگر وقت درنگ نیست. باید مسلمان بودن خودمان را نشان دهیم، باید دنیا بداند که ما به خاطر اسلام از همه چیزمان خواهیم گذشت. ما به خاطر اسلام مرگ را همچون عروسی در حجلۀ دامادی سنگر در بغل خواهیم کشید.

خواهران عزیزم: صبور باشید و سعی کنید راه اسلام را، دین خدا را آن چنان که هست بشناسید.  و اما برادر گرامی :سنگر پر خون شهیدان را خالی مگذار. امامت می گوید جبهه رفتن از فروع دین واجب تر است پس گوش به امر رهبرت فرا ده. موقعیتی پیش آمده است که هر کس از این موقعیت استفاده نکند عقب مانده است. موقعیتی که با نثار جان خود در راه خدا بهشت را خواهی گرفت.

خدا را شکرگذار باش که با گرفتن امانتش هزاران برابر بیشتر در قبال این امانتداری به تو می دهد. اگر به لطف خداوند بتوانی هرگز از جبهه دست نکش.

بیا به جبهه و با چشم خود بنگر که جبهه دانشگاه عشق است.

عشق لقاءالله. اگر با چشم بینا بنگری تمام سنگ ها، کوه ها، خاک و گل این منطقه با تو سخن خواهند گفت. فریاد انا مظلوم خاک خوزستان را همیشه خواهی شنید، فریاد هل من ناصر را درک خواهی کرد.  چند وصیت شخصی دارم که آن ها را در آخر می نویسم. تمام کتاب های مرا به واحد بسیج بدهید و تمام لباس های نظامی مرا به جبهه بدهید. انگشتر و ساعت مرا بفروشید و پول آن را به جبهه کمک کنید. امانتی را که در ساک بزرگم دارم حتماً تحویل سپاه بدهید. ۶۰۰۰ تومان به واحد بسیج مقروض هستم. حقوق این چند ماهه ام را بگیرید و به آن جا بدهید. و نوشته ای در مزارم بگذارید و بنویسید آن هایی که از من بدی دیده اند یا حقی بر گردن من دارند به بزرگی خودشان حلال نمایند.  از تمام فامیلان و آشنایان و دوستان حلالیّت مرا بطلبید.  یک ماه روزه و یک سال نماز برای من بگیرید. از خرج و مخارج زیاد در مجلس های من پرهیز کنید و در اولین روز رفتنم شیرینی پخش نمایید که من توانستم در امتحان قبول شوم.  سمند حادثه را زین کنیم و بشتابیم  دل از فروغ تو آذین کنیم و بشتابیم  عروس یک شبه را با وداع حنظله وار  فدای مکتب و آیین کنیم و بشتابیم  به دست خنجر و به سینه جوشن کنیم  وجود را پروین کنیم و بشتابیم  اللهم الرقنی توفیق الشفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین (ع) .سید داود شبیری

 

اکنون سید یوسف شبیری برادر این شهید بزرگوار در پایتخت شور و شعور حسینی و دیار غواصان دریادل به عنوان مداح اهل بیت(ع) فعالیت فرهنگی می کند و یکی از مادحین مومن و ولایتمدار این استان می باشد.

سید یوسف در یکی از مداحی های خود در رسای شهدا و مادر شهدا مداحی را تقدیم این عزیزان کرده که در زیر هم لینک و هم متن ترکی و فارسی این نوحه آمده است.

این مداحی به نوبه ی خود یکی از بهترین مداحی ها در رسای شهیدان به زبان ترکی شناخته شده
۲۹ آبان ۹۴ ، ۱۱:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

شهید 12

شهید دانش‌آموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» در سال 1346 در دره‌شهر استان ایلام دیده به جهان گشود و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه منطقه غرب کشور شتافت تا اینکه پس از 2 ماه در جبهه‌های حق علیه باطل در تاریخ 28 آبان 1359 در حالی که 13 سال بیشتر نداشت، در تپه سومار غرب به شهادت رسید...

شهید محمدتکبیری

شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» با اینکه 13 سال بیشتر نداشت، به مسائل اسلامی بسیار توجه می‌کرد. شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» فرزند صفدر در سال 1352 در ایلام دیده به جهان گشود و تا مقطع راهنمایی تحصیل کرد. وی در انجمن اسلامی نیز فعالیت می‌کرد و دارای 2 دوست در جبهه به نام‌های شهید سعید‌ نورآبادی و خیرالله کهزادیان بود؛ همچنین در حال حاضر مدرسه‌ای به نام شهید « محمد تکبیری» نامگذاری شده است. این دانش‌آموز بسیجی، پس از یک سال حضور در جبهه ایلام در سن 13 سالگی در تاریخ 4 بهمن 1365 در شهر ایلام «منطقه بان سفید» توسط تیربار دشمن به مقام رفیع شهادت رسید...

شهید مهرداد رحیمی

 

20 آبان سال 48 دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی را در دبستان ثقة الاسلام گذراند و در کنار درس به فعالیت های مذهبی و دینی روی آورد. همیشه اوّل به دیگران فکر می کرد و برای کمک پیش قدم بود. زمانی که انقلاب به رهبری امام خمینی آغاز شد، به رغم سنّ کم، در راهپیمایی ها و تظاهرات، شرکت و انقلاب را با تمام وجود درک می کرد و علاقه بسیاری به امام داشت...

 

این کفن منه...

نوجوان ١٢_١٣ساله ای بود. اومده بود ستاد اعزام.

می گفت: اسم منو برای جبهه بنویسید.

جواب دادند: سنت کمهبا ناامیدی برگشت.

روز بعد اومدگفت: اسم منو بنویسید.

گفتندتو که می خوای بری جبهه آیا مادرت راضی است؟ دوباره برمی گرده.

برای بار سوم اومد.این بار با یه ساک. سلام کرد.

بهش گفتند: آخه تو خیلی کم سن و سال هستی؟ مادرت راضی نمیشه.

در ساک رو باز کرد. پارچه سفید رو از توش درآورد و گفت:

 این کفن منه، مادرم برام گذاشته...!!!



۲۳ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی