در صورت لود نشدن عکس , این متن نمایش داده میشود
در صورت لود نشدن عکس , این متن نمایش داده میشود
بایگانی آذر ۱۳۹۴ :: شهدا و امور ایثارگران پایگاه سید الشهدا

۲۶ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

شهید عباس پیکری

پیکری بر آسمان

یادی از شهید عباس پیکری جانشین بهداری لشکر امام حسین(ع)

v    سال 1341 محله نو خواجو نوزادی  را در آغوش گرفت که نامش را عباس نهادند.

v    الله اکبر ، تکبیره الاحرام و این صدای کودکی عباس بود که از مأذنه های مسجد محله نو خواجو شنیده می شد.

v    از همان کودکی مقید به انجام فرایض بود، با این که به سن تکلیف نرسیده بود اما روزه طاقت فرسای تابستان را به خورد و خوراک و بازی های کودکانه ترجیح می داد.

v    جوانان انقلابی محله خواجو فعالیت های شبانه روزی عباس را در مبارزات علیه رژیم پهلوی فراموش نکرده اند.

v    نهال انقلاب تازه کاشته شده بود که وسوسه های دشمن خطه غرور آفرین کردستان را عرصه تاخت و تاز اشرار کرد، دیگر ماندن در اصفهان برای او جایز نبود.

v    هنوز خستگی مبارزات کردستان را به تن داشت که خاک جنوب آماج گلوله های دشمن بعثی شد. کردستان را قصد جنوب ترک کرد.

v    در همان روزهای اول حضور در جبهه جنوب به شدت از ناحیه پا مجروح شد و تنها جلوگیری مصرانه او، پزشکان را از قطع کردن پایش منصرف ساخت. او پایش را برای جنگیدن نیاز داشت.

v    از همان ابتدا تا زمان شهادت جانشین واحد بهداری لشکر بود ولی هیچ وقت ژست مسئولیت به خود نگرفت.

v    روحیات خاص عرفانی و مذهبی او الگوی مناسبی برای بچه های بهداری بود. جوّ معنوی حاکم بر بهداری لشکر تماماً مدیون روحیات او بود.

v    مقید به خواندن ادعیه و قرآن و بخصوص سوره الرحمن بود و با مفاهیم ادعیه و قرآن آشنایی کامل داشت. برنامه های قرآن و ادعیه را خودش بر پا می کرد و در آن حضور داشت.

v    در ماه های رمضان اگر وضعیت خاصی نبود حتماً به مرخصی می رفت تا روزه هایش را بگیرد.

v    اطاعت پذیری و تبعیت از فرمانده از شاخصه های کاری ایشان بود. حتی اگر با نظر فرمانده مخالف بود ضمن اعلام مخالفت دستور را اجرا می کرد واصلاً روی نظر خود پافشاری نمی کرد.

v    اگر دستوری به زیر مجموعه می داد و انجام نمی شد خودش وارد عمل می شد لذا بچه های بهداری به خاطر این که شرمنده ایشان نشوند هر دستوری که می داد سریعاً دنبال می کردند.

v    بسیار کم می خوابید و حتی در مواقعی که وقتی برای استراحت بود مشغول کار می شد و از کارکردن خسته نمی شد.

v    در کادرسازی و پرورش نیروها بسیار قوی بود و کسانی که با او کار می کردند خیلی زود کارها را یاد می گرفتند.

v    هیچ کس بهتر از او نمی توانست محور بهداری را در خط مقدم هدایت کند. در کار ساماندهی و هدایت عوامل بهداری وآمبولانس ها و حمل مجروحین و ... بسیار قوی عمل می کرد.

v    حمل مجروح در ارتفاعات بسیار دشوار است. با این که جانشین بهداری لشکر بود ولی خودش مجروحین را حمل می کرد، در والفجر 4 ارتفاعات تپه سید را برای حمل مجروحین در یک شب 4 بار طی کرد.

v    پیگیری های ویژه او جان تعدادی از فرماندهان را نجات داد. در حادثه مجروح شدن شهید خرازی او از ابتدا تا انتقال وی به بیمارستان یزد و اصفهان دنبال کارهای حاج حسین بود.

v    با این که کف پاهایش صاف بود و چندین بار مجروح شده بود و برای فعالیت جسمی مشکل داشت ولی چند برابر یک فرد سالم فعالیت می کرد، برنامه ورزش صبحگاهی بهداری را خودش دنبال می کرد و نیروها را برای دویدن و نرمش کردن در اختیار می گرفت.

v    اعتقاد داشت باید وقایع جنگ را ثبت کرد تا آینده گان از آنها استفاده کنند. لذا اولین واحدی که به ثبت وقایع جنگ پرداخت بهداری لشکر بود یک نفر را برای این موضوع در نظر گرفت و مکانی را برای نگه داری سوابق جنگ و فیلم وعکس ها ایجاد کرد.

v    هر وقت نماز می خواند از خود بی خود می شد و انگار دیگر در این عالم نبود. همه یقین داشتند از قافلۀ شهداشت.

v    عباس در گلستان شهدای اصفهان در جوار شهدای عملیات والفجر 8 آرام گرفت تا میزبان برادر شهیدش شود.

 

دو خاطره از شهید

v    به سنگرهای نزدیک خط آمده بودیم تا کمی استراحت کنیم و به خط اعزام شویم هوای بیرون خیلی سرد بود، همه در سنگر جمع شده بودند و تقریباً جایی باقی نمانده بود ، بیرون سنگر چشمم به کسی افتادکه زیر یک تکه گونی خوابیده است جلوتر رفتم دیدم جانشین بهداری لشکر عباس پیکری است.

v    وقتی به منطقه والفجر 8 رسیدیم عباس حالت عجیبی داشت، گفت این منطقه را قبلاً در خواب دیده ام ، او قبلاً خوابش را برای من تعریف کرده بود و من می دانستم عباس در همین منطقه شهید خواهد شد.

 

فرازهایی از وصیت نامه شهید

v    از تفرقه بپرهیزید که شیوه منافقان است. اگر سخنی بگوئید که باعث تفرقه شود به اسلام خیانت کرده اید. سعی کنید مراقب اعمالتان باشید.

v    بدانید اگر رهنمودهای رهبر انقلاب که همان سخنان پیامبر اسلام(ص) است را گوش ندهید شکست خواهید خورد.

v    چه زیباست لحظۀ مرگ سرخ عابد در راه معبود و چه زیباست آن لحظه ای که غرق خون شویم، خدایا دیگر صبرم تمام شد ... بارالها اگر لیاقت شهادتم دادی در همان لحظه روی مرا به سوی خودت کن تا سلامی به مولایم امام حسین(ع) بدهم و شهید شوم.

 

شهید عباس پیکری

مسئولیت: جانشین فرماندهی بهداری لشکر امام حسین(ع)

تولد: 1341

عروج: 26/11/64 ، فاو عملیات والفجر 8

۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

منصور ، منصور ، حسین

منصور ، منصور ، حسین

§       یازده سال بیشتر نداشت که پدر را از دست داد، مادرش خانه و زندگی را جمع کرد و از خوزستان به اصفهان نقل مکان کرد.

§       تحصیلات دبیرستان را که تمام کرد به خدمت سربازی رفت، سربازی منصور مقارن با قیام ملت برای سرنگونی رژیم پهلوی بود.

§       خبردار شد که قرار است نیروهای ارتش برای مقابله با تظاهرات مردی وارد عمل شوند مرخصی گرفت و به اصفهان آمد. می گفت «من در مقابل مردم نمی ایستم و اگر مجبورم کنند به مردم شلیک کنم خود افسرها را می زنم.»

§       ضد اطلاعات پادگان فهمیده بود که منصور فعالیت های ضد رژیم پهلوی دارد لذا او را تهدید کردند ولی فایده ای نداشت. پادگان در وضعیت سختی قرار داشت با کمک چند نفر دیگر مزدوران پهلوی را در پادگان خلع سلاح کردند و پادگان را محاصره کردند.

§       پایان خدمت سربازیش مقارن شد با پیروزی انقلاب . بعد انقلاب برای ادامۀ تحصیل وارد انسیتو تکنولوژی (آموزشگاه شهید مهاجر) اصفهان شد. بعد از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و شروع جنگ منصور برای کمک به مردم آبادان و خرمشهر به خوزستان رفت.

§       برگشت اصفهان، عضو سپاه شد و 20 روزی را آموزش دید و به کردستان رفت.

§       تنور جنگ در خوزستان حسابی داغ شده بود، با بچه های اصفهان از کردستان عازم خط شیر شد.

§       بچه های اصفهان جوانی را در میان خودشان می دیدند که بسیار خوش چهره و جذاب بود، همیشه لبخند می زد، شوخی هایش مؤدبانه و ملیح بود، لهجه ای خوزستانی و اصفهانی داشت، لکنت زبان مختصری داشت و همین صحبت کردنش را قشنگ تر می کرد، همیشه تر و تمیز و به قول بچه ها اتو کشیده بود.

§       مدتی که مرخصی بود می رفت توی ستاد رسیدگی به امور جنگ زدگان و به آنها کمک می کرد.

§       بعد از گشایش دانشگاهها خانواده اصرار داشتند که وی ادامه تحصیل دهد اما او می گفت: تا وقتی جنگ هست باید در جبهه باشم.

§       شهید ردانی پور فرماندهی یک گردان را به منصور پیشنهاد کرد. او نمی پذیرفت و می گفت این بچه ها خیلی خوبند باید کسی به آنها امر و نهی کند که مثل خودشان خوب باشد دوستان دیگری هستند که بیشتر از من شایستگی این کار را دارند. آقا مصطفی گفت شما باید این مسئولیت را به عهده بگیرید، منصور دیگه نه ، نگفت اطاعت از دستور فرماندهی را لازم می دانست.

§       می گفت اگر فشنگ جیره بندی است و جنگ به نفع ما پیش نمی رود همه اش زیر سر بنی صدر است.

§       با این که در عملیات فرماندهی کل قوا هیچ مسئولیتی را نداشت ولی در عملیات های بعدی واقعاً فرماندهی کرد مدیریتش فوق العاده بود و اوضاع جنگ را خوب تجزیه و تحلیل می کرد.

§       شهید ردانی پور می گفت اگر جنگ تمام شود افرادی مثل منصور می توانند در نظام نقش بالایی داشته باشند چون به مسائل روز آگاه است و خوب تحلیل می کند.

§       مرحلۀ سوم عملیات رمضان بود، یکی از نیروهای اطلاعات از کنار معبر با آقا مصطفی ردانی پور که فرماندهی سپاه سوم را عهده دار بود تماس گرفت و با نگرانی گفت منصور در حال عبور دادن گردان امام حسن(ع) از معبراست او به بچه های گردان دستور داده در حال پیشروی سینه زنی کنند چه کار کنیم؟ آقا مصطفی گفت: بگذارید به حال خودشان باشند مگر خط را من و امثال من تصرف می کنیم همین سینه زنی هاست که باعث می شود حضرت زهرا(س) عنایت کنند و رعب و وحشت در دل دشمن بیافتد. این هم یکی از روش های روحیه دادن های عجیب منصور به نیروهای تحت امرش بود.

§       قبل از عملیات محرم لشکر امام حسین(ع) هنوز در خط زید مستقر بود حدود ساعت 10 صبح بود که به سمت قرارگاه راه افتادیم ، یک کیلومتری از دژ دور نشده بودیم که خودرو منصور متوقف شد. برگشتم و علت را پرسیدم. با لبخند گفت توی این جعبه ها پر از فشنگ است من در این مدتی که در این مسیر رفت و آمد داشتم دنبال فرصتی بودم تا این فشنگ ها راجمع کنم.مهمات غنیمتی خستگی را از تن بچه ها دور می کند.گفتم توی این هوای گرم؟! در دید دشمن؟! گفت: فعلاً که خبری نیست در کار خیر هم باید عجله کرد بچه ها دست به کار شدند کمی بعد عقب وانت از فشنگ کلاش و نوارهای تیربار پر شد.

§       با شهید مهدی نصر و بچه های دیگر تیم فوتبال تشکیل می دادند و بازی می کردند از ورزش کردن غافل نمی شد.همیشه به بچه ها سفارش می کرد ورزش کنید و بدنتان را آماده نگه دارید.

§       موتور را روشن کرد و گفت می خواهم بروم غسل کنم ، می خواهم خدایی شوم بالاخره راه افتادیم ساعتی بعد از روی پل نادری از روی کرخه گذشتیم و رفتیم دو کوهه منصور در آسمان سیر می کرد حرفهایش همه از شهادت بود. من امشب شهید می شوم. این آخرین غسل من برای شهادته.

§       آخرین مرتبه ای که منصور عین خوش را ترک می کرد جلو سنگر فرماندهی ایستاد و گفت خوب مرا ببینید. دیگر این روی ماه را نخواهید دید. یکی از بچه ها گفت: برای سلامتی تو دعا می خوانیم تا سالم برگردی. گفت این بار کور خوانده ای من وصیت نامه ام را نوشته ام پاک پاک ، آنقدر احساس سبکی می کنم که می خواهم از همین جا پرواز کنم محرم امسال برای من بوی تربیت حسین(ع) را داشت.

§       بعداز تصرف شهر نفتی زبیدات نیروهای لشکر امام حسین(ع) به سمت ارتفاعات 175 پیشروی می کردند ، حجم آتش بسیار  زیاد بود، منصور به عنوان فرمانده تیپ یکم لشکر امام حسین(ع) آرام و قرار نداشت. با نگرانی مجروحینی را که با شور و عشق عجیبی دوستانشان را به پیشروی تشویق می کردند تماشا می کرد. کم کم در تاریکی آخر ستون گم شد. اما صدایش را در بی سیم می شنیدی.

- منصور منصورحسین

- حسین جان سلام ، کربلا کاری نداری؟ به خودش قسم بوی خوش آن مشام را نوازش می دهد.

§       به بیمارستان که رسیدیم و نشانی او را گرفتیم ما را بالای سر او بردند آقا مصطفی ردانی پور ملحفه را از روی صورت او کنار زد با تعجب او را نگاه می کردیم. آقا مصطفی خم شد و او را بوسید و چیزی در گوشش زمزمه کرد. دیگر روی برگشتن به منطقه را نداشتیم. اما می دانستیم که منصور نگران ماست نگران جنگ و بچه هاست. چند دقیقه ای از شهادت منصور نمی گذشت.

فرازی از وصت نامه شهید:

به حسین فکر می کنم وایثارش ، به عاشورا می اندیشم و دشت بیکرانش به بزرگی تمام کره زمین حسین می دانست که اگر عاشورا است فردا عاشوراها خواهد بود اگر سرزمین کربلا است فردا تمام کره زمین کربلا خواهد شد. می دانست که کسانی هستند از پیروان مهدی(عج) کربلاها خواهند ساخت و عاشورا بپا خواهند کرد ...

پس بدانید که ما برای انجام تکلیف آمده ایم چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزیم.

.. بیشتر دعا کنید و نماز را با خلوص بخوانید تا لذت معنوی را درک کنید و از گناه دورشوید.

- منابع: اسناد موجود پروژه شهید

- خاطرات همرزمان شهید

- کتاب ستارگان چشم من (1) سید علی بنی لوحی

- شهید منصور رئیسی

- فرمانده تیپ محوری لشکر 14 امام حسین(ع)

- تولد: 1337

- عروج 12/8/61 عملیات محرم

۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

شهید حجتی

«خانه عشق»

§        در انتهای یکی از کوچه های صمیمی شهر نجف آباد خانه ای است که بر فراز آن فرشته های خدا بال در بال چتری از رحمت خاص کشیده اند، چرا که آن خانه مجلای نور خداست و در آسمان عشق چون شعرای یمانی می درخشد. شهید مرتضی آوینی در وصف خانواده شهیدان حجتی

§        دوران کودکی را با فقر و تنگدستی می گذراند و تنها منبع درآمد آنها کشاورزی بود فقر باعث شد احمد نتواند به مدرسه برود.

§        به جای درس خواندن نزد استاد درب و پنجره ساز به کار جوشکاری پرداخت تا جایی که در 9 سالگی مهارت خاصی در تمام کارهای جوشکاری بدست آورده بود.

§        علاقه به درس خواندن و کسب علم او را رها نمی کرد ، احمد در یازده سالگی مشغول تحصیل شد و باهوش و ذکاوت فوق العاده ای که داشت 4 سال ابتدایی را در یک سال گذراند. او موفق شد مدرک ششم نظام قدیم را اخذ و وارد دبیرستان شود.

§        به عنوان فردی شاخص و ورزشکار، همکلاسی های دبیرستانی خود را برای فعالیت های اجتماعی آماده می کرد، او معتقد بود که فعالیت اجتماعی باعث ایجاد انگیزه و تقویت روحیه سلحشوری در جوانان می شود.

§        با این که بطور همزمان مشغول کار و تحصیل بود ولی توانست در سال 1350 دیپلم ریاضی را اخذ و به عنوان سپاه دانش عازم روستای لارستان از توابع لامرد فارس شود.

§        افشاگری رژیم پهلوی و پخش کتب اسلامی و اعلامیه های حضرت امام در منطقه لامرد از جمله فعالیت های احمد در دوران خدمت او بود.

§        پس از خدمت سربازی در رشته راه و ساختمان دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد ولی به علت فقر مالی نتوانست ادامه تحصیل دهد لذا به عنوان معلم در آموزش و پرورش مشغول خدمت گردید.

§        وظیفه خطیر معلمی در مدارس و قبولی او در رشته ریاضی دانشگاه فعالیت احمد را در بین دو نسل کودک و نوجوان و جوان دانشگاهی دو چندان کرد، او با بسیاری از انحرافات فکری اواخر دوره پهلوی که قالب آن افکار کمونیستی و وابسته به شرق بود به مبارزه علنی پرداخت.

§        تشکیل انجمن اسلامی در دانشگاه و گرد هم آوردن دانشجویان حزب الهی و مخالف رژیم و اعتصاب و تظاهرات علیه رژیم پهلوی در دانشگاه باعث شد تا او به عنوان یک فعال مذهبی و سیاسی در بین دانشجویان و فرهنگیان شناخته شود.

§        بالا رفتن سطح تحصیل و فرهنگ در منطقه با تشکیل گروه های فرهنگی از همکاران آموزش و پرورش و جذب خودیاری مردم روستاهای اطراف نجف آباد برای مدرسه سازی به همت احمد در سال های پیش از انقلاب محقق شد.

§        با صدور فرمان امام مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی احمد به عنوان بنیانگذار جهاد سازندگی نجف آباد کار خود را برای خدمت رسانی به مردم مناطق محرم آغاز کرد.

§        دوم مهرماه 59 یعنی سه روز بعد از شروع جنگ احمد تعدادی از یارانش پای به خاک خونبار خرمشهر گذاشتند.

§        مقاومت 34 روزه مردم خرمشهر و رزمندگانی که از جای جای میهن اسلامی وارد این شهر شده بودند حماسه های جاودانه ای را برای این مرز و بوم رقم زد.

§        کار شکنی های بنی صدر و مناقشات سیاسی باعث سقوط خرمشهر شد. اما احمد و بچه های جهاد با همت والای خود جهاد اصفهان را در آبادان بر پا کردند.

§        احداث پل شناور بر روی بهمن شیر و جاده خسرو آباد از فعالیت های جهاد در دوران محاصره آبادان است که با همکاری و تدبیر و پشتکار بچه های جهاد راه را برای انجام عملیات شکست حصر آبادان هموار می کرد.

§        فعالیت چشمگیر احمد باعث شد از او به عنوان مسئول تدارکات منطقه 2 سپاه که کار پشتیبانی یگان های وابسته به استان های اصفهان ، یزد و چهارمحال بختیاری و یگان های استانی را داشت دعوت به عمل آید.

§        او همزمان با این مسئولیت عضو شورای جهاد سازندگی هم بود هیچوقت خود را از بچه های جهاد جدا نکرد.

§        تشکیل اولین تیپ زرهی جهاد مرهون پیگیری و پشتیبانی های احمد است.

§        شهادت برادرش محمد او را در خدمت به نظام مقدس استوارتر کرد و پشتیبانی های او از یگانهای تازه تأسیس شده همچون تیپ نجف اشرف، تیپ امام حسین، تیپ 25 کربلا باعث پیروزی های چشمگیر رزمندگان در عملیات های گسترده لشکریان اسلام گردید.

§        برای شناسایی و ایجاد جاده ای برای انتقال تدارکات و حمل مجروحین در عملیات آزاد سازی خرمشهر می کوشید. اما دیگر از احمد خبری نشد و عملیات بیت المقدس بدون حضور او به پایان رسید و خرمشهر آزاد شد.

§        کسی نمی دانست احمد کجاست؟ همسر و چهار فرزند او هیچ خبری از احمد نداشتند.

§        چهل روز از ناپدید شدن احمد می گذشت که تعدادی فیلم از سنگرهای مزدوران عراقی در خرمشهر بدست رزمندگان افتاد. فیلم ها حاکی از شهادت احمد و دو تن از همراهانش به نام های احمد معین و عبدالحمید رجایی بود. اما از آنها اثری یافت نشد.

§        او در مرحله اول عملیات بیت المقدس به دیدار حق شتافت و به برادر شهیدش محمدعلی پیوست تا بعد از آن پذیرای دیگر برادران شهیدش کاظم و ابوالقاسم گردد. برادران حجتی همه حیات خویش را عاشقانه در مذبح جبهه ها قربانی کردند.

§        در این خانه عرشیان ملائکه الله بر فرشیان خلیفه الله سجده آورده اند و به تفسیر «اِنّی اعلَمُ مالا تَعلَمون» نشسته اند.

 

شهید جاوید الاثر احمد حجتی

مسئولیت: مسئول تدارکات سپاه منطقه 2 و عضو شورای جهاد

تولد: 1331

عروج: 4/2/1361 منطقه عملیاتی بیت المقدس - خرمشهر


۱۳ آذر ۹۴ ، ۱۲:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

فهرست کشته‌شدگان سپاه حسین در رویداد کربلا

فهرست کشته‌شدگان سپاه حسین در رویداد کربلا

بنی هاشم

فرزندان علی بن ابیطالب

فرزندان حسن بن علی

فرزندان حسین بن علی

فرزندان عبدالله بن جعفر و زینب بنت علی

فرزندان عقیل ابن ابیطالب

یاران حسین بن علی

اگر افراد بنی هاشم را به این عدد بیفزاییم، شمار کشته‌شدگان کربلا به ۱۳۶ نفر خواهد رسید. و با ذکر نام قیس بن مسهر صیداوی، عبدالله بن بقطر و هانی پسر عروه که قبل از واقعه کربلا و در کوفه کشته شدند، شمار آنان از آغاز ماجرا تا پایان ۱۳۹ نفر خواهد بود.

توضیح

۰۶ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

اربعین حسینی

اربعین حسینی

اربعین حسینی روز ۲۰ ماه صفر و چهلمین روز واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) است. مشهور است که اسیران کربلا روز ۲۰ ماه صفر سال ۶۱ ه‍.ق در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین(ع) به کربلا آمده‌اند. همچنین در این روز جابر بن عبدالله انصاری به زیارت قبر امام حسین(ع) آمده است. این روز در ایران تعطیل رسمی است. شیعیان در روز اربعین به عزاداری مشغول می‌شوند و دسته‌های عزاداری در خیابان‌ها به حرکت درمی‌آیند. راهپیمایی گسترده شیعیان که سعی می‌کنند خود را با پای پیاده برای روز اربعین به کربلا برسانند، در سال‌های اخیر و پس از سقوط رژیم بعث عراق، به یکی از مهم‌ترین و گسترده‌ترین مراسم عزاداری شیعیان جهان، تبدیل شده و حتی در زمره بزرگترین اجتماعات مذهبی جهان قرار گرفته است. هم اکنون بیشترین زائرانی که در اربعین به عراق می‌روند، از کشور جمهوری اسلامی ایران‌اند.

بازگشت اهل بیت به کربلا

در مورد زمان بازگشت اسرای اهل بیت به کربلا پس از واقعه عاشورا سه نظر مطرح است:

۱- برخی معتقدند این زیارت در سال نخست روی نداده و بلکه به دلیل دوری مسافت، اصلا چنین زیارتی ممکن نبوده، زیرا پیمودن مسیر کوفه تا شام و سپس بازگشت به کربلا در مدت زمان ۴۰ روز، برای کاروان اسرای کربلا ممکن نبوده است. محدث نوری [۱] و شیخ عباس قمی [۲] طرفدار این نظریه هستند. علاوه بر این که گزارش معتبری نیز بر اثبات این رویداد در دست نیست.[۳]

۲-برخی ضمن پذیرش اصل بازگشت کاروان اسرای اهل بیت به کربلا در مسیر شام به مدینه، زمان آن را حدود پایان ماه صفر و اوایل ربیع الاول و یا زمانی بعد از آن دانسته‌اند. برخی دیگر، اربعین سال‌های بعد را زمان این رویداد شمرده‌اند.[نیازمند منبع]

۳- برخی معتقدند که اسرای کربلا از شام به عراق رفته و در روز اربعین، یعنی ۴۰ روز بعد از واقعه عاشورا، به کربلا رسیدند ودر آنجا جابر بن عبدالله انصاری و برخی از بنی هاشم را نیز دیده‌اند و پس از زیارت امام حسین(ع) به مدینه رفته‌اند. این نظریه در لهوف سید ابن طاووس به تصریح ذکر شده است. [۴] اینان معتقدند که این بازگشت ممکن بوده است و روایاتی که از این رویداد خبر داده اند، معتبرند.[۵] از جمله کتاب‌های مشهور در اثبات این نظر و پاسخ به مخالفان کتاب تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهداء(ع) نوشتۀ سید محمد علی قاضی طباطبایی است.

زیارت جابر

جابر بن عبدالله انصاری که از صحابه پیامبر اسلام(ص) است به عنوان نخستین زائر امام حسین(ع) شناخته می‌شود. بنابر روایات دینی، او در اولین چهلم شهادت امام حسین(ع) در سال ۶۱ ه‍.ق به همراه عطیه عوفی به کربلا آمد و قبر امام حسین(ع) را زیارت کرد. [

روزشمار واقعه عاشورا

سال ۶۰ قمری

۱۵ رجب

مرگ معاویه

۲۸ رجب

خروج امام حسین (ع) از مدینه.

۳ شعبان

ورود امام(ع) به مکه.

۱۰ رمضان

رسیدن نخستین نامه‌های کوفیان به امام(ع).

۱۲ رمضان

رسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(ع) توسط قیس بن مُسْهِر، عبدالرحمان ارحبی و عُمارَة سَلُولی.

۱۴‌رمضان

وصول نامه سران و اهالی کوفه به امام(ع) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی.

۱۵ رمضان

خروج مسلم از مکه به سوی کوفه.

۵ شوال

ورود مسلم بن عقیل به کوفه.

۸ ذیحجه

خروج امام حسین(ع) از مکه.

۸ ذیحجه

قیام مسلم بن عقیل در کوفه.

۹ ذیحجه

شهادت مسلم بن عقیل در کوفه.

سال ۶۱ قمری

۱ محرم

یاری خواستن امام از عبیدالله بن حر جعفی و عمرو بن قیس در قصر بنی مقاتل

۲ محرم

ورود کاروان امام(ع) به کربلا

۳ محرم

ورود عمر سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری.

































زیارت اربعین

نوشتار اصلی: زیارت اربعین

در حدیثی از امام حسن عسکری(ع) پنج نشانه برای مؤمن شمرده شده است. یکی از این پنج نشانه زیارت اربعین است. [۷]

هم چنین زیارت نامه‌ای برای روز اربعین از امام صادق(ع) نقل شده است. [۸] شیخ عباس قمی این زیارت نامه را در مفاتیح الجنان در باب سوم بعد از زیارت عاشورا غیر معروفه، با عنوان زیارت اربعین نقل کرده است.

به گفته قاضی طباطبایی زیارت روز اربعین در نزد شیعیان زیارت «‌مَرَدّ الرَّأس‌» نیز خوانده می‌شود. [۹] مَرَدُ الرأس یعنی بازگرداندن سر، و منظور آن است که در این روز که اسرای اهل بیت به کربلا بازگشتند سر امام حسین(ع) را نیز به کربلا آوردند و دفن کردند.

راهپیمایی اربعین

نوشتار اصلی: راهپیمایی اربعین

توصیه به زیارت اربعین باعث شده شیعیان به ویژه ساکنان عراق، در سالهای اخیر و پس از سقوط رژیم پیشین کشور عراق، از نقاط مختلف این کشور به سوی کربلا حرکت کنند. این حرکت که غالبا به صورت پیاده صورت می‌گیرد یکی از پرجمعیت‌ترین راه پیمایی‌ها در جهان شمرده می‌شود. در سال ۱۳۹۲ ه‍.ش پیش بینی حدود ۲۰ میلیون زائر شده بود. [۱۰] در برخی گزارش‌ها از حضور ۱۵ میلیون شیعه به کربلا در روز اربعین سال ۱۴۳۵ه‍.ق /۱۳۹۲ ه‍.ش خبر داده‌اند [۱۱]

قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهداء می‌نویسد حرکت به سوی کربلا در روز اربعین از زمان ائمه اطهار(ع) در بین شیعیان رایج بوده است و شیعیان حتی در زمان بنی امیه و بنی عباس نیز به این حرکت مقید بوده‌اند. [۱۲]


۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۲:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی

زندگی رهبر معظم

زندگینامه

سید على حسینی خامنه‌اى فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌ و المسلمین حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. او دومین پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سید جواد خامنه‌اى هم مانند بیشتر روحانیون و مدرسان علوم دینى، بسیار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشه‌گیر [...] زندگى ما به‌سختى مى‌گذشت. من یادم هست شب‌هایى اتفاق مى‌افتاد که در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهیه مى‌کرد. [...] آن شام هم نان و کشمش بود
امّا خانه اى را که خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى کنند:
«
منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمین کوچکى را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شدیم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.

در حوزه علمیه

ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند.

در حوزه علمیه نجف اشرف

آیت الله خامنه اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند.

در حوزه علمیه قم

آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:
«
به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان بّرى «نیکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند که چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند.

مبارزات سیاسى

آیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار کننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شکى ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره)

آیت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شکنجه ها و تبعیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

دوّمین بازداشت

در بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریکایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

سوّمین و چهارمین بازداشت

کلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى کردند و یک سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند.

پنجمین بازداشت

حضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى نویسد:
«
از سال 48 زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بیمناک است و نمى تواند بپذیرد که فعالیّـت هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و کلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

بازداشت ششم

در بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.

در تبعید

رژیم جنایتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب کبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.

در آستانه پیروزى

درآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

پس از پیروزى

آیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازیم:
٭ پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
٭ ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.
٭ ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولایت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند.
۰۲ آذر ۹۴ ، ۱۱:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
جمال محمد ابراهیمی