وصیت نامه شهید مصطفى مهرکش

بسمه تعالى

"اشهدا ان لا اله الله وحده لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله،...

خدایا غریبم، تنهایم با کوله بارى سنگین از گناه به طرف تو مى‏آیم. رحم کن به‏غربت و تنهائیم، فرو نشان خوفم را، برهان از تنهایى مرا، اى آقاى من، سرافکنده وذلیل و محصور و حقیرم، نه داراى عذرى هستم که خود را تبرئه کنم و نه داراى‏نیرویى که با آن نصرت جویم و نه مى‏توانم بگویم که گناهى مرتکب نشده‏ام و کاربدى انجام نداده‏ام، اگر به فرض انکار کنم به حالم سودى ندارد، چگونه مى‏شود انکارکرد در حالى که اعضاء و جوارحم شاهد کردارهاى من است.

خدایا تو خود مى‏دانى وحشت و ترسى از مردن ندارم ولى نگرانم که با چه‏رویى به طرف معبود مى‏روم واى بر من، واى بر من...خدایا از خجالت و شرمندگى‏قیامت مى‏ترسم، خدایا آن قدر در اعمال و کردار زشت و ناپسند خود غوطه ورم که‏صحبت کردن را فراموش کرده‏ام، نمى‏دانم چه طور با معبودى رحیم حرف بزنم. اى‏خدایى که مهرورزى کار تو و بخشندگى شعار تو است، اى صاحب جلالت و کرامت،اى بخشنده‏ترین رحم کنندگان! آن را که خود سزاوارش هستى با من به جا آور، نه آن‏را که من سزاوارش شده‏ام.

خدایا روحم آلوده است و عقلم در اثر هواپرستى مغلوب است و هواى نفس برمن غالب است، طاعتم بسیار اندک، در عوض نافرمانیم زیاد، ولى زبانم به گناهان‏خویش اقرار مى‏کند.

"یا ستار العیوب، یا علام الغیوب، یا کاشف الکروب، اغفر ذنوبى کلها" چندمین باراست قبل از عملیات وصیت نامه مى‏نویسم ولى ... این گناهان و معصیت‏هاى من بوده‏که باعث این جدایى شده است. خدایا در این لحظه به حقیقت دست گدایى خود را به‏آستانه تو دراز کرده‏ام، این دست‏هاییکه به ذلت اعتراف به گناه نشان داده است را بى‏بهره از خویش برمگردان و از درگاهت مطرود و محروم مفرما. یا اجود الاجودین و یااکرم الاکرمین، توفیق طاعت و بندگى و ترک معصیت و اخلاص عمل به من عطا بفرماو قلبم را مملو از مهر و محبت و عشق خودت گردان، عاشقم کن که عاشقى منتهاى‏آرزوى من است.

در تشییع جنازه‏ام عجله نکنید، آهسته آهسته مرا منتقل کنید، مى‏ترسم، مگر نه‏این است که به طرف خانه جدیدى مرا مى‏برید که بیگانه‏ام با آن، مرا در گورى‏مى‏گذارید که غریب و تنهایم، انیس و مونسى ندارم به غیر از اعمال زشت و ناپسند،پس چرا عجله مى‏کنید، رحم کنید بر من، آمرزش بطلبید برایم، خدایا رحم کن بر این‏بدن ذلیل و ناتوان. آهسته، آهسته، خاک بر رویم بریزید، دقایقى دیگر این جسد زیرفشار قبر متلاشى مى‏شود، چگونه تحمل کنم این فشار را، شب اول تنهایم نگذارید،وحشت دارم از تنهایى و تاریکى، خدایا این شب را چگونه به سر مى‏برم در حالى که‏فرشتگان عذاب بالاى سرم هستند و امیدم به رحمت تو است. خدایا آنجایى که‏حضرت سجاد مى‏فرمایند:

کیست که بد حالتر از من باشد )فمن یکون اسوء حالاً منى( اگر من بر همین حال‏منتقل شوم به گورم که هموارش نکرده‏ام  براى خواب نازم و مفروشش نکرده‏ام باعمل صالح براى آرمیدنم.

چه کنم و چرا نگریم، حال آن که نمى‏دانم به سوى چه خواهد بود بازگشت من،روزگار مى‏فریبدم، حال آن که مى‏وزد بالاى سرم بال‏هاى مرگ. این سوز دل‏سیدالساجدین است، من ذلیل، خوار و ضعیف، چه بگویم و چه مى‏توانم بگویم.

خدایا هنگامى که گناهان  و غفلت‏هاى خود را مى‏بینم بى تاب مى‏شوم، لکن‏هنگامى که کرمت را مى‏بینم به طمع مى‏افتم و همین جود تو است که جرأت داده که باهمچو تویى سخن بگویم ولى ترسانم از این که نکند دوست ندارى دعاى مرا بشنوى.

خدایا رحم کن در این جهان به غریبیم و به هنگام مرگ به غمزدگى‏ام و در قبر به‏تنهائیم و در لحد به وحشتم یا غیاث المستغیثین.

فان الحیوة فى موتکم قاهرین، والموت فى حیاتکم مقهورین )حضرت على(

زندگى در این است که بمیرید، امّا غالب و قاهر و پیروز و مردن در این است که‏زنده باشید، امّا مقهور و مغلوب و تو سرى خور )فاقروا على مذله و تاخیر او رووالسیرف من الدعاء ترو و من العلماء( لذا دو راه بیشتر نیست یا با این ذلت و پستى وتأخیر بمانید، یا این شمشیرها را از خون این نابکارها سیراب کنید تا بتوانید سیراب‏شوید.

لذا با آزادى کامل و آگاهى راه دوم را انتخاب نمودم و مى‏روم تا بلکه بتوانم‏خط سرخ و خونین حسین )ع( را تداوم بخشم، خدایا اعتقاد من همیشه به تو است دراین راه غیر از تو کسى را ندارم )الهى و ربى من لى غیرک( یاریم نما بلکه بتوانم‏مسئولیت خویش را به پایان برسانم و همه شما بدانید که مرگ در راه حق مایه افتخار ومباهات است، من چه قدر عاشق الله هستم که ملحق شوم به شهیدان به خون خفته‏انقلاب و شوق و عشق من به ملاقات آنان آن اندازه است که یعقوب شائق ملاقات‏یوسف بود و شما را وصیت مى‏کنم به سه چیز:

1- در عمل معطى بودن، نه بخیل که سر منشأ بخل خود بینى است.

2- در خلق و خوى با تقوا بودن.

3- در فکر تصدیق داشتن )تصدیق به دین خدا و پیغمبر و امام و معاد( و تا پاى جان‏بایستید تا انقلاب ما حرکت صعودى خود را طى نموده و مقدمات ظهور ولى عصر)عج( فراهم گردد، از مشکلات نترسید با سختى ها و کمبود ها به مبارزه برخیزید که‏قرآن مى‏فرماید: "فان مع العسر یسرا، ان مع العسر یسرا"

با هر سختى و مشقتى یک آسانى همراه است و اگر بخواهید به رفاه و سعادت،رشد و کمال برسید باید از مسیر سخت و پر شدائد عبور نمایید و دیدید نصرت وپیروزى امت ما در مقابل رژیم پهلوى نتیجه و ثمره آن سختى و گرفتارى‏هایى بود که‏جوانان و علما و روحانیون و دانشجویان معتقد و مسلمان ما در سیاه چال ها و زندان‏ها زیر شکنجه ها متحمل شدند و بدانید که با سختى ها آسانى همراه است.

امام را فراموش نکنید و تنهایش نگذارید، خدایا به طول عمر و توفیقاتش بیفزا.

مسئله اساسى و اصلى ما جنگ است و باید تا پیروزى نهایى آن را دنبال کنیم وقران چه خوب به محرومین و مستضعفین مى‏گوید، شما مى‏توانید و باید به آینده‏سرنوشت خودتان و به نابودى باطل مطمئن باشید و امید به آینده و پیروزى مى‏دهد.تاریخ را نگاه کن و ببین پایان کار کسانى که پیش از این ها بودند، چه شده است. جبرتاریخ و جبر ناموس حاکم بر خلقت با این قدرت‏هاى شیطانى چه آورده است،]کرده‏است [رویت را بگردان و ببین منشأ قدرت ها کجاست که همه از این قدرت و منبع‏سرچشمه مى‏گیرد و اسیر این قدرتند و فقط به این قدرت بیندیش و او را بفهم، نه آنچه‏که ظاهر حیات دنیا و ظاهر مسائل روز است.

"فاقم وجهک للدین حنیفاً"، رویت را به طرف ایمانى بگردان که ایمان حنیف‏است و به فطرت انسانى خودت که تو را به عنوان جانشین خداوند و وارث زمین نهاده،برگرد. خودتان را آماده سختى ها بکنید و مطمئن باشید خداوند نگهبان شماست و شمارا از شر دشمن نجات خواهد داد و عاقبت شما را نیک خواهد کرد. اگر جوان خود رااز دست دادید صبر پیشه کنید و بدانید که امانت را به صاحبش پس داده‏اید که خداوندبا صابرین است، مبادا حرفى به زبان بیاورید که از قدر شما بکاهد، هدفش را دنبال‏کنید.

پدر و مادر حلالم کنید و مرا ببخشید، دست شما را مى‏بوسم، مى‏دانم مرگ‏جوانتان براى شما مشکل است ولى او اراده کرده در راه خدا قدم بردارد، بلکه بتواند وقابلیت آن را داشته باشد، به سویش پرواز نماید. لذا شما صابر باشید و هر وقت به یادم‏افتادید، بخندید، چرا که من سرافراز مى‏شوم، اگر افتخار شهادت نصیبم شد )انشاالله(سعى مى‏کنم با لب خندان و ذکر خدا )لا حول و لا قوة الا بالله(دنیا را وداع کنم و شماهم بر سر مزارم شاد و خندان باشید و لباس شادى به تن کنید، راضى نیستم مادرم‏ناآرامى کنید، بخند و شاد باش و فرزندانتان را همچون گذشته با مکتب حسین و عشق‏به حسین تربیت کن و اگر تخلفى از من دیدى، من را حلال کن و از خدا مى‏خواهم دوچیز:

1- ایمان و تقوا

2- اگر قلم تقدیرش شهادتم را امضا نمود. مى‏خواهم بدنم سوراخ سوراخ و تکه تکه‏گردد.

شما اى برادران و خواهرانم، برادر کوچک و حقیرتان را حلال کنید و او راببخشید. پیوند خود را با قرآن، مسجد، روحانیت مستحکم بگردانید و پیام برادرتان)پاسدارى و تحقق احکام و مبانى اسلام، تداوم انقلاب تا انقلاب ولى عصر، پشتیبانى‏از ولایت فقیه و حرکت پشت سر آنها، رها نکردن امام خمینى و پایمال نکردن اهداف‏و آمال شهیدان( را به امت اسلام برسانید. هر وقت به یاد من افتادید آیات 150الى154 سوره بقره را بخوانید و صابر باشید.

خدایا اعتقاد من همیشه به تو است، امید من در هر سختى، تو هستى. هر چه برایم‏پیش آید توکل به تو مى‏کنم، خدایا چه مشکلاتى برایم در دنیا پیش آمد به تو ارجاع‏کردم و تو حل کردى. تو راه صواب را پیش پایم گذاشتى، خدایا خودم را به تومى‏سپارم، خدایا جاهل بودم، از گناهانم درگذر، خدایا تو بزرگى، رحیمى، رحمانى،مرا ببخش.

لا حول و لا قوة الا بالله

به امید پیروزى مستضعفان جهان و برقرارى حکومت حضرت مهدى)عج(

سرباز و خدمتگزار اسلام مصطفى مهرکش