وصیت نامه شهید عزت الله اصلانى

"بسم رب الشهداء و الصالحین

اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهْ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَدً عَبْدُهُ وَ رَسوُلُهْ "

 

شکر خداى را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل شرکت کنم و آنچه‏که دارم در طبق اخلاص نهاده تقدیم ایزد منان کنم و آنچه حسین و یارانش و تمام‏رزمندگان صدر اسلام پروانه وار دور آن مى‏گشتند من هم آنان را باز یابم، یعنى‏شهادت. آیا کسى به خود اجازه مى‏دهد که با چشم خود ببیند که جنایتکاران ومتجاوزان دست به سوى اسلامش و شرفش و کشورش دراز کرده و قصد نابودى آن رإے؛ج"داشته باشد و سکوت اختیار کند.

من اکنون مى‏روم که با خدایم ملاقات کنم، مى‏روم تا آتشى را که در درونم‏مشتعل شده خاموش نمایم، من اکنون به سوى  سنگر خالى همرزمانم و به سوى لانه باصفاى جنگ پرواز مى‏کنم که دشمن بداند هیچ موقع سنگر خالى نمى‏ماند، امّا باید ازرهبرم، امامم خمینى بت شکن قدردانى بکنم که مرا از سیاه چاله و گودال‏هاى روزگارکه به سوى پرتگاهى روانه بودم، نجاتم داد و نادى و رهنما شد و تو اى همرزم، توخود مى‏دانى که این انقلاب به چه نحوى به پیروزى رسید. با کشته شدن على اکبرها،على اصغرها و حبیب ابن مظاهرها، نکند خداى نکرده بى تفاوت بنشینى و دنیا را برآخرت ترجیح بدهى، هیچ اندوهى به خود راه ندهى که ما پیروزیم و امّا پدر و مادرم،نمى‏دانم چگونه از شما تشکر کنم. پدر و مادرم چه زحماتى که براى بزرگ شدنم‏نکشیدى، اى مادر عزیزم نکند در مرگم بى‏تابى کنى و گریه نمایى، نکند با بى‏تابى خوددشمنان اسلام را شاد کنى، نه مادر جان من امانتى بود از طرف خدا در نزد شما که هم‏اکنون خدا امانت خود را پس گرفته است، پس در مرگم کاملاً صبور باش و استقامت‏به خرج ده  و همیشه شاد باش و امام عزیز و رزمندگان کفر ستیز را دعا کنید. امیدوارم‏که حلالم کنید. مادر جان هیچ قطره‏اى در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونى‏که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست و من مى‏خواهم با این قطره خون به معشوقم‏برسم. وصیت من این است که بعد از مرگم برایم گریه نکنید. به همه دوستان و آشنایان‏تبریک بگویید.

بگویید که جان او هدیه‏اى براى امام امت خمینى بت شکن و در راه خداست،بگویید براى همین بود که عزت الله به جهاد رفت و شربت شهادت نوشید که این پیام‏یک شهید است که جهاد دو چیز را در بر مى‏گیرد، یکى خون که شهید مى‏دهد، دیگرنام شهید که باید به همه منتقل بشود. به مادرم بگویید که دیگر پیش خدا سر شکسته‏نیست، چون پسرش راهى را رفته که حسین رفته. پدر جان وصیت من این است که‏راهم را ادامه دهید و با منافقین داخلى مبارزه کنید با زنده ماندنم که نتوانستم خدمتى‏به انقلاب و جمهورى اسلامى بکنم، امیدوارم که با شهادتم بتوانم قلب آشنایان رامنقلب ساخته تا آنها به این انقلاب خدمت بکنند. از پدر و مادرم و برادرم و کلیه‏دوستان و آشنایان حلالیت مى‏طلبم و از آنها مى‏خواهم که مرا حلال کنند در ضمن‏چهار ماه قضاى روزه دارم برایم بگیرید.

 

والسلام

64/12/10